یک زن الکلی که زندگی مشترکش در حال فروپاشی است، در شرایطی که مجبور به دفاع از خانه خود در برابر حمله خشونتآمیز پلیسهای فاسد یک شهر کوچک است، در یک اتفاق غیرمنتظره، با یک قاچاقچی مواد مخدر زخمی متحد میشود.
زندگی فوتبالی الکس در حال تغییر است. او برای بازگشت به فوتبال، سفری معنوی را آغاز میکند. در این مسیر، با یک بازیکن جوان و با استعداد که رویای بازی در خارج از کشور را دارد، آشنا میشود.
کریستین برای یافتن پسرش به طور قاچاقی به سوریه میرود و در آنجا با این سوال مواجه میشود که تا چه حد حاضر است برای نجات عزیزانش فداکاری کند. این سفر او را به دنیای بیرحم جنگ میبرد و او متوجه میشود که باید از تمام باورهایش برای نجات پسرش بگذرد.
این داستان، ماجرای واقعی و پشت پرده تنها شکست تیم رویایی بسکتبال آمریکا در المپیک ۱۹۹۲ را از زبان بازیکنان جوانی که در آن بازی تاریخی پیروز شدند، بازگو میکند.
این کمدین، با نگاهی طنزآمیز، به بررسی دو دیدگاه کاملا متفاوت در مورد فرزندپروری میپردازد: والدینی که از این تجربه لذت میبرند و افرادی که ترجیح میدهند بدون فرزند باشند.
در سال ۱۹۴۲، در سوئیس، ارنست شراملی، مردی فقیر و بیخانمان که رویای خواننده شدن در آلمان را در سر داشت، برای رسیدن به این هدف، اطلاعات نظامی سوئیس را به یک جاسوس نازی میفروشد. اما خیلی زود، عمل خیانتکارانه او برملا میشود.
هنرمندی بیکار به نام توماس، دلباختهی رهای مرموز میشود، بیخبر از اینکه او یک خونآشام است. رابطهی آنها به دلیل بیماری شدید توماس، که ناشی از ماهیت واقعی رهاست، به شکلی ناخوشایند تغییر میکند.
کشیش بازنشستهای به دختری جوان از جامعهی آمیش که در بحران است، پناه میدهد. این عمل او رازی از گذشتهاش را فاش میکند که او را به یک رویارویی ترسناک در جوانیاش و شفق قطبی مرتبط میسازد.
هو جیانلین، مردی روستایی و ورزشکار، در جریان تعدیل نیرو به مقام بالاتری ترفیع مییابد. اما، تفاوتهای فرهنگی او با محیط جدید، چالشهای زیادی را برایش به وجود میآورد. او باید تلاش کند تا در این محیط جدید، هم جایگاه خود را تثبیت کند و هم به کشف حقیقت بپردازد.
گروهی از دانشآموزان در حال لذت بردن از فعالیتهای کمپینگ هستند. اما به جای آنکه لحظات خوشی را سپری کنند، فضا کمکم متشنج میشود، زیرا یکی پس از دیگری توسط نیروهای اهریمنی تسخیر میشوند.