1 مرتبه نامزدی جایزه .BAFTA Film Award. همچنین 13 جایزه و نامزد دریافت 15 جایزه دیگر.
سال ۱۹۸۳. داستان در مورد پسربچه بدبختی است که در انگلستان زندگی می کند. او بعد از یک دعوای خیابانی، با گروهی از نژادپرستان ولگرد آشنا می شود. آن ها تبدیل به بهترین دوستان او و حتی همچون خانواده جدیدش می شوند...
لیز، کریستی و بن سه دوست دانشجو برای گذراندن تعطیلات به پارک ملی ولف کریگ می روند تا محل سقوط یک شهاب سنگ عظیم را از نزدیک ببینند ؛ ولی در بازگشت متوجه می شوند که اتومبیل شان خراب شده و دچار دردسری بزرگ می شوند …
«پنه لوپ ویلهرن» فرزند خانواده ای ثروتمند و متشخص است. اما والدینش او را از کودکی در خانه محبوس کرده و اجازه خروج از منزل را به او نمی دهند. چون پنه لوپ با دماغی بزرگ و شبیه خوک به دنیا آمده و دیگران با دیدن او وحشت می کنند. خانم و آقای ویلهرن این اتفاق را ناشی از طلسمی قدیمی می دانند و تلاش دارند تا شوهری برای دخترشان دست و پا کنند...
پس از سال ها قطع ارتباط، مردی انگلیسی به نام “ماکس اسکینر” (راسل کرو) باخبر می شود که عمویش (آلبرت فینی) درگذشته و در “پرووانس” برای او یک قصر و تاکستان به ارث رسیده است. “ماکس” به فرانسه می رود تا هرچه زودتر ارثیه را به فروش برساند. اما خاطرات دوران کودکی (که در این املاک سپری کرده)، جذابیت دختری فرانسوی (ماریون کوتیار) و زنی امریکایی (ابی کورنیش) که ادعا می کند دختر نامشروع عموی “ماکس” است، نقشه های او را بر هم می زند و …
پیتر بعد از هشت ماه تصمیم به ازدواج با دوست دخترش میگیرد ولی در این میان مشکل مهم این است که پیتر هیچ دوست صمیمی برای خود ندارد که بتواند به عنوان ساقدوش پیتر را همراهی کند! به همین دلیل پیتر دست به کار شده و در اینترنت و … شروع به گشتن کرده و در این میان با مردهای مختلفی قرار میگذارد تا در نهایت بتواند یکی از آنها رابه عنوان ساقدوش انتخاب کند ولی …
«کليولند هيپ» (جياماتي) سرايدار / تعميرکار مجتمع آپارتماني «کاو» است که مثل سايه مي رود و مي آيد و کارهايش را بي سروصدا انجام مي دهد. اما در شبي سرنوشت ساز، «کليولند» به وجود يک نفر ديگر پي مي برد که در آن مجتمع ساختماني محقر پنهان شده: زن جوان مرموزي به نام «استوري» (هوارد) که در کانال هاي زير استخر مجتمع زندگي مي کرده است...
زن جوانی که با افسون هایش مردان را تیغ می زند، در شرایطی گیج کننده یک خدمتکار ساده و مهربان هتل را با خواستگاری ثروتمند اشتباه گرفته و با او رابطه برقرار می کند…
ریک و استن و هالی سه دوست که باهم وارد دنیای موازی عجیب و غریب و خطرناک که پر از دایناسور هاست می شوند و برای نجات خود و برگشت به دنیای خود هر کاری می کنند…
جورجیا برای تعقیب یک مرد به یونان رفته است. چند سال بعد او در یک جزیره خارجی تنها و آواره می شود. سرانجام اشتیاق او به تاریخ منجربه این می شود تا او به شغل راهنمای تور برسد. اما او خسته شده است و احساس می کند کفی ( نوعی طلسم فریبده یونانی ) خود را از دست داده ست. او معمولا باید با افراد مسن و ناجور سروکله بزند و همین حوصله اش را سر می برد ، تا اینکه اینبار راننده اتوبوس این گروه توریستسی ایرو (ریچارد دریفاست) که شخص کم صحبت و متینی است ، زندگی را در نظر او عوض می کند. جورجیا می فهمید که عشق واقعی در نزدیکی او ست و …
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 16 جایزه و نامزد دریافت 50 جایزه دیگر.
"آندرا ساچز" روزنامه نگار ساده ای است که به تازگی فارق التحصیل شده است.او به عنوان دستیار دوم "میراندا پرایستلی" مدیر اجرایی بی رحم و جدی یک مجله مد استخدام می شود. رویای "آندرا" تبدیل شدن به یک رونامه نگار ماهر و روبرو شدن با چالش در شغل حرفه اش است .دستیار اول "میراندا" توصیه هایی درباره طرز رفتارش به "میراندا" می کند...
برنده 2 جایزه اسکار. همچنین 66 جایزه و نامزد دریافت 91 جایزه دیگر.
افی ، دینا و لورل سه دختر جوان سیاهپوست هستند که در محله ای فقیر نشین در شیکاگو زندگی می کنند . آنها یک گروه سه نفره موسیقی تشکیل داده اند که افی خواننده اصلی آن و برادر افی آهنگساز و ترانه سرای گروه است . در ادامه آنها تصمیم می گیرند در یک برنامه استعداد یابی در نیویورک شرکت کنند و در آنجا مورد توجه یک تهیه کننده موسیقی به اسم کرتیس تیلور قرار می گیرند . کرتیس هر طور شده دخترها را راضی می کند یک گروه مشتقل تشکیل دهند و همچنین سبک موسیقی خود را به پاپ تغییر دهند ...
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 3 جایزه و نامزد دریافت 6 جایزه دیگر.
در سالی که "آگوستین باروز" چهارده ساله می شود،پدر و مادر او از هم جدا شده و او را تحویل خانواده عجیب روانپزشکش "دکتر فینج" می دهند.بیماری روانی مادرش بدتر شده،او معشوقی بزرگتر از خود پیدا می کند،با دختر کوچک "فینج" رابطه برقرار می کند و گهگاهی هدایایی از یک فرد خیرخواه دریافت می کند و...
مردی از لس آنجلس که سال ها قبل به نیو یورک نقل مکان کرده است، به تازگی به زادگاهش در لس آنجلس باز گشته. طولی نمی کشد که او عاشق دستیار برادرش می شود……..
فیلمی در مورد دختری ورزشکار به اسم لیزاست که بعد از اینکه از تیم ملی سافت بال خط میخوره دچار افسردگی میشه. او با دو پسر آشنا میشه، یکی متی (ویلسون) که یک بیسبال باز معروفه و پولش از پارو بالا میزنه ولی کمی خل و چله، و یکی هم جورج (پائول راد) که به تازگی ورشکسته شده و احتمال رفتن به زندان هم داره. در این گیر و دار لیزا باید انتخاب سختی رو انجام بدهد…
«اشلي» (لوهان) هميشه از آن دخترهايي بوده که از هر نظر شانس آورده اند. در عوض «جيک» (پاين) اصلا شانسي در زندگي نداشته، دست و پا چفلتي است و هميشه هزار تا بلا سرش مي آيد. اين دو نفر در يک، جشن بالماسکه ي پر رزق و برق به طور اتفاقي با هم آشنا مي شوند و تماسي زودگذر باعث مي شود که ستاره ي شانس شان با هم تاخت زده شود….
داستان فیلم حکایت واقعی یک ایستگاه رادیویی غیر قانونی پخش موسیقی راک و پاپ در دهه 60-70 انگلیس است که از داخل یک کشتی به نام "Pirate Radio Rock" و از داخل آبهای دریای شمال تهیه و پخش میشد و با مخالفت حکوت سلطنتی وقت بریتانیا همراه بود و کشمکش بین این رادیو که آن زمان بیش از 96% مردم به آن گوش میدادند یکی از جنبه های دیدنی این فیلم به یاد ماندنی است.