داستان هیلدا که در بدن یک غول بیدار می شود، حال او باید از عقل و شجاعت خود استفاده کند تا به خانه بازگشته و مجددا انسان شود تا شهر ترولبرگ را نجات دهد...
مردی که به دنبال دوست دختر گمشده اش میگردد، به صورت مخفیانه وارد خانهی همسایه مرموزش شده و در عین ناباوری چندین نفر را آنجا می بیند که ربوده و در یک انبار زندانی شده اند. او باید قبل از اینکه همسایه روانی اش به خانه بازگردد، آنها را از این مخمصه نجات دهد...
چهار دوست در راه رفتن به کوچلا، در لس آنجلس توقف میکنند، در این تور واقعی با جرم و جنایت مخفی ،به یک جوان فراری مرموز برخورد کرده که آنها را در یک مسیر وحشتناک به وحشت می اندازد…
گروهی از سربازان بازنشسته پس از یک شب مهمانی گرفتن و مست کردن، صبح بیدار شده و متوجه میشود که آخرالزمان فرا رسیده و زامبی ها سراسر ایالات متحده را گرفته اند. آنها باید قبل از اینکه دیر شود به اقصی نقاط کشور سفر کرده بلکه بتوانند درمانی برای این بیماری پیدا کنند...
ویکی مالونی به صورت تصادفی توسط یک زن و شوهر آشفته ربوده می شود. او که شاهد اختلافات میان این زوج بوده، باید از نقطه ضعف هایشان برای ایجاد شکافی میان آنها استفاده کند تا بتواند جان سالم بدر ببرد...
در جامعه ای که سخن گفتن از خداوند و قدرتش جرم محسوب می شود یک معلم تاریخ به نام گرس ولس (ملیسا جوآن هارت) که در دبیرستان مشغول تدریس است روزی به دانش آموزان که ا او درباره پرودگار و مسیج سوال کرده بودند، پاسخ می دهد. گرس که می داند سخن گفتن از خداوند در مکان های عمومی و کشور ممنوع است ولی درباره وجود داشتن و قدرتمند بودن خدا سخن می گوید و همین این امر موجب می شود که از دبیرستان اخراج شده و به دادگاه های متعدد برای محاکمه فرستاده شود...
پس از اینکه یک زن جوان ربوده میشود، کسانی که او را ربوده اند بزودی متوجه میشوند که ممکن است خودشان در خطر باشند و این زن راز مخوفی را درون خودش نگه داشته است....
تعدادی نوجوان مست یک بازی را شروع میکنند. آنها به قصد شوخی به مردم زنگ میزنند و برای آنها مزاحمت ایجاد میکنند، اما یکی از مخاطبین با دیگران فرق دارد. او با نیت شومی که در سر دارد، همان بازی را با عواقبی مرگبار بر روی نوجوانان اجرا میکند...