راکی چان (اریک تسانگ)، شخصیتی خجالتی است که همیشه عصبی و بی دست و پا است. در اولین سالگرد ازدواجش، راکی به خانه برمی گردد و متوجه می شود که همسرش او را ترک کرده است...
دنیا (مریم حسونی)، یک دختر 18 ساله مراکشی، و دزی (اوا ون دی ویجدون)، یک دختر هلندی 18 ساله، بهترین دوستانی هستند که در آمستردام زندگی می کنند. بحرانهای جداگانه دختران را مجبور میکند به یک کشور سفر کنند: والدین دنیا ترتیبی میدهند که او با یکی از پسرعموهایش در مراکش ازدواج کند...
"تیلور سویفت" آهنگ هایی از آلبوم برنده جایزه خود "Lover" را در جمع صمیمی از هواداران 37 کشور جهان اجرا می کند و برای این کنسرت یک بار در طول زندگی به شهر عشق سفر می کند ...
زوج عاشقی به نام یاسمین و لی، زیر نظر دوربین یک مستندساز، با چالشهای صمیمیت در رابطهشان مواجه میشوند. تغییرات قدرت، رابطهشان را دچار تنش کرده و آنها را در دوراهی نزدیکی و انزوا قرار میدهد.
«استندآپ کمدی و داستانهایی از آنجلا بارنز، که در برنامههایی مانند «مسخره هفته»، «8 از 10 گربه شمارش معکوس انجام میدهند» و موارد دیگر حضور داشته است. حتی با نیت خوب، تلاش برای بهترین زندگی ممکن، دشوار است.»
حسینا به برادرش داوود بسیار نزدیک است که به زندگی جنایتکارانه روی می آورد و در دنیای اموات بمبئی به قدرت می رسد. پس از انفجار بمب در سال 1993، داوود به دبی فرار می کند و او در دردسر می افتد.
میلی (لوسی دیکینز) نوجوان مهربانی است که به همسایگی اریک گیب اوتیسمی (جی آندروود) نقل مکان می کند. اریک لال که پدر و مادرش در سن 5 سالگی کشته شدند، با عمویش هوگو (فرد گوین) زندگی میکند و شیفته پرندگان است. تمایل او به ایستادن روی پشت بامها و لبههای پنجرهها به گونهای بود که انگار در حال پرواز است، مددکاران اجتماعی همیشه به او هشدار می دهند ، اما وقتی اریک میلی را از یک سقوط بالقوه مرگبار نجات میدهد، او شروع به این باور میکند که اریک واقعاً میتواند پرواز کند...
داستان این فیلم از آنجایی شروع میشود که در یک عملیات مقدار زیادی از محمولهی مورد نظر ربوده میشود و واردکنندهها نیز همگی کشته میشوند. در این میان مدیرعامل یک کمپانی دو نفر از افراد حرفهای خود را برای تحقیق دربارهی این اتفاق و محل نگهداری محموله میفرستند. اما در این میان اتفاقات زیادی رخ میدهد و…
داستان کلاسیک آلف پرویسن داستان نجار عاشق کریسمس را روایت می کند که تلاش می کند سه فرزندش را به بابا نوئل باور کنند. او در شب کریسمس جای خود را با او عوض می کند تا کریسمسی را بسازد که شبیه هیچ کریسمسی نیست.