ورنا (امیلیا کلارک) یک پرستار جوان است که استخدام شده تا از یک پسر جوان کر و لال در قلعه ای واقع در توسکانی مراقب کند. پس از گذشت مدتی، ورنا متقاعد میشود که این پسر تحت طلسم یک شحصیت قدرتمند و مرموز قرار گرفته است...
همه لیاقت داشتن یک داستان عاشقانهی عالی را دارند. اما برای سایمن این داستان پیچیده است:کسی نمیداند او همجنسگرا است و سایمن نمیداند همکلاسی ناشناسی که آنلاین عاشقش شده، کیست.حل شدن هر دو مشکل برای او خنده، ترس، و حوادثی که زندگیاش را تغییر میدهند به ارمغان میآورد.
هنگامی که خالق یک دنیای واقعیت مجازی به نام اوئِیسیس میمیرد، ویدیویی منتشر میکند که در آن تمام کاربران اوئِیسیس را به چالش پیدا کردن تخممرغ عید پاکش دعوت میکند، که به تبع آن تمام ثروت او به فرد یابنده اختصاص مییابد. وِید واتس اولین سرنخ را پیدا کرده و مسابقهای برای یافتن تخممرغ آغاز میکند.
پس از اینکه یک کوسه 70 فوتی در آب یافت می شود که به نظر می رسد از گونه های منقرض شده باشد، تیلور به ایستگاه تحقیقاتی فراخوانده می شود اما کوسه فرار کرده و...
دکتر اما کالینز و تیمش سومین تابستان خود را در جزیره ایی در حال مطالعه بر روی تأثیر تغییرات آب و هوا بر کوسه های سفید بزرگی که هر ساله برای زایمان نزدیک محل نگهداری می آیند می گذرانند و …
جنگ بیولوژیکی زندگی بر روی زمین را از بین برده است. لس آنجلس یک شهر ارواح است که روبرت نویل از طریق خیابان های آفتابی به دنبال تجهیزات مورد نیاز خود می باشد.
داستان نیک و جانین زندگی زناشویی خوبی دارند تا اینکه شوهر سابق ژانین سعی می کند آنها را از هم جدا کند. با از بین رفتن خاطرات نیک ، او باید تصمیم بگیرد که چه چیزی را قربانی می کند تا بتواند همه چیز را که دوست دارد حفظ کند - یا رها کند...
ماجراجو، جراح مغز، موسیقیدان راک و تیم مبارزه با جرم و جنایت ، کاوالیرز هنگ کنگ، باید مهاجمان بیگانه شیطانی را که قصد تسخیر زمین را دارند، متوقف کنند.
پس از افشای هویت مردعنکبوتی توسط میستریو ، شهرت و زندگی پارکر زیر و رو میشود. او از دکتر استرنج میخواهد تا با جادو به بازگرداندن هویت مخفیاش کمک کند، اما این کار عواقب غیرمنتظرهای دارد که باعث میشود پارکر معنای واقعی مردعنکبوتی بودن را دریابد...
در پاسادنا، کالیفرنیا در سال ۱۹۶۹، یک زوج جوان مکزیکی با عجله به خانه ی شان سن دنا (فلور ماریا شاهووا) می روند. ۳ روز پیش، پسر این زوج، جواهرات یک گروه دوره گرد و کولی را دزدیده بود. از آن موقع به بعد، آن پسر از دیدن و شنیدن چیزهایی از خارج این زمین شکایت می کرد. سن دنا سعی می کرد تا به آن پسر از طریق جلسات احضار روح کمک کند. اما او و پدر و مادر آن پسر فقط با وحشت می توانستند تماشا کنند چون آن پسر قبل از این که با دست هایی اهریمنی به سوی جهنم کشیده بشود از بالای بالکن به وسیله ی یک نیروی نامرئی پرتاب شد….