دو اسکیتباز نوجوان که شخصیتهای کاملاً متفاوتی دارند، برای تمرین یک دونفره نمایشی با هم همکاری میکنند. با پیشرفت زمستان، پیوند رو به رشد آنها مرز بین شریک کاری و چیزی فراتر از آن را محو میکند.
یک دانشمند نابغه اما متکبر، در پی یک آزمایش هولناک، موجودی را خلق میکند که زنده شود. در نهایت، این اقدام منجر به تباهی هم خودِ خالق و هم آن مخلوق تراژیک میشود.
مارتینا، یک معلم مدرسه، و سه دوستش آزمایشی عجیب را آغاز میکنند تا این نظریه را که بدن انسان زمانی که سطح الکل خونش در ۰.۵ نگه داشته میشود، بهترین عملکرد را دارد، آزمایش کنند.
واسارهلی و چین، برندگان اسکار، لینسی آداریو، عکاس، را در حال عکاسی از جنگ اوکراین دنبال میکنند و در عین حال به حرفه برنده جایزه پولیتزر او میپردازند.
یک سرباز سابق که اکنون به عنوان نگهبان امنیتی فعالیت میکند، خاطرات جنگ را در ذهن خود مرور میکند و از زنی بیگناه در برابر قاتلان بیرحم پلیس محافظت میکند.
جاستین به کلبهای که برای ماه عسلش در نظر گرفته شده، پناه میبرد، اما در آنجا با جین، دخترعموی نامزد سابقش، آشنا میشود. وقتی نامزد سابق جاستین با دوست پسرش از راه میرسد، جرقهای بین آنها زده میشود و رازها و اکتشافاتی در مورد عشق و فرصتهای دوباره آشکار میشود.
یک افسر پلیس که در حال بررسی پروندههای کودکان گمشده است، حقایق نگرانکنندهای را کشف میکند، در حالی که اتفاقات ماوراءالطبیعه، خانوادهاش و آرامش بارامولا را تهدید میکند.
آرس، یک برنامهٔ هوش مصنوعی فوق پیشرفته، برای انجام یک مأموریت خطرناک از دنیای دیجیتال به دنیای واقعی فرستاده میشود. این اتفاق، اولین تماس انسان با هوش مصنوعی است.
در سال ۱۹۴۲، کشتی ژاپنی به نام «لیسبون مارو» که در آن زمان اسرای جنگی بریتانیایی را منتقل میکرد، با حمله اژدر غرق شد. در پی این حادثه، ماهیگیران منطقهی «دونگجی» به کمک آنها شتافتند و توانستند بیش از ۳۰۰ سرباز بریتانیایی را نجات دهند. آنها حتی در جریان جستوجوهای نظامیان ژاپنی، از سه نفر از این سربازان پنهان کرده و محافظت کردند.
داستان در جهانی پسا-آخرالزمانی رخ میدهد؛ جایی که طبیعت توانسته است بر تکنولوژی غلبه کند. میلای دوازده ساله، پس از قتل پدرش، به شدت آشفته و درهم شکسته است. او برای جبران اعمالی که به ناحق انجام داده، راهی سفری دشوار میشود.
اِمِلیا به طور اتفاقی یک ماهی جادویی را صید میکند که توانایی برآورده کردن سه آرزو را دارد. او دو آرزوی اولش را بیهوده هدر میدهد و حالا برای به دست آوردن دل شاهزاده خانم آنفیسا، باید از آرزوی سومش استفاده کند. اما پیش از اینکه فرصت آرزو کردن پیدا کند، ماهی جادویی به شکل انسانی به نام واسیلیاسا در میآید و به او کمک میکند تا به هدفش برسد.
یک شاهزاده پس از مرگ همسرش در قرن پانزدهم، به خونآشام تبدیل میشود. او قرنها بعد در لندن زنی را میبیند که شبیه همسر مرحومش است و در پی او سرنوشت خود را رقم میزند.
سوا، یک دختر شش ساله، در یک آپارتمان استودیویی با یک سیم آهنی که دور کمرش پیچیده شده، گیر افتاده است. با این حال، او به دلیل اختلالی ناشی از بدرفتاری گریه نمیکند. در حالی که سوا از گرسنگی در حال مرگ است، عمهاش سون-ایم به موقع برای ملاقات و نجات او میرسد. سون-ایم از طریق گفتههای یک همسایه متوجه میشود که مادر سوا بیش از ۱۰ روز است که برنگشته است. سون-ایم تصمیم میگیرد تنها خواهرزادهاش را از دست مادرش نجات دهد.
اثر حاضر، روایتگر داستان واقعی دلاوریهای مردان گبی بزرگ است که ضمن دفاع از آرامش کشورشان، به یاری یک خانواده جنوبی شتافته و زندگی خود را در این راه فدا کردند.
لی جون، کهنهسربازی از نیروهای ویژه، سالها پس از بازنشستگی از ارتش، به امید آیندهای بهتر، همراه خانوادهاش به فیلیپین سفر کرد. اما سرنوشت تلخی در انتظار او بود. در جریان آشوبهای این کشور، لی جون بهطور ناگهانی همسر و دخترش را گم کرد و در غم از دست دادن عزیزانش فرو رفت.