داستان فیلم در زمانی رخ میدهد که چارلز دیکنز مشغول نوشتن کتاب بسیار معروف سرود کریسمس هست. این کتاب در کریسمس سال ۱۸۴۳ زمانی که دیکنز نویسندهی نامی شده بود به چاپ رسید و…
کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...
در سال 2005، تنها چیزی که مقاله نویس مجروح روزنامه لس آنجلس تایمز، استیو لوپز، نیاز داشت این بود که ایده های داستانی جدید منتشر کند. او بر اثر تصادف اخیرش با دوچرخه، دچار جراحت در صورتش شده بود. این زمانی بود که او ناتانیل آیرز، یک بیمار مغزی بی خانمان که در خیابان موزیک مینواخت، کسی که حتی با وجود وسیله موسیقی نیمه شکسته اش دارای استعداد فوق العاده بود. در طی این داستان…
آورورا و اِما مادر و دختری هستند که با هم زندگی میکنند. اِما با فلَپ، جوانی که دبیر دبیرستان است و درآمد چندانی ندارد ازدواج میکند. مادر اِما با این ازدواج مخالف است و از فلپ خوشش نمیآید...
در سال ۱۶۲۵ دارتانیان (کریس اودانل) برای جایگزینی پدرش به پاریس مهاجرت میکند تا مانند او یک تفنگدار شود. او به سه تفنگدار ملحق میشود تا از جنگ احتمالی با انگلستان جلوگیری کند. دارتانیان به طور تصادفی مکالمه کاردینال ریشیلیو و می لیدی را که خواهان توطئه برای برپایی جنگ میان فرانسه وانگلستان هستند را میشنود و تصمیم میگیرد تا به کمک سه تفنگدار ثابت کند کاردینال قصد دارد تا به کشور خیانت کند و با انگلستان جنگ راه بیندازد. آنها موفق میشوند می لیدی را دستگیر کنند و....
در حالی که اروپا به سمت یک جنگ بزرگ به پیش میرود گروهی از تفنگداران با نامهای دارتانیون ،آتوس ،پوریتوس و آرامیس مامور میشوند تا به هر شکل ممکن کاردینال ریشیلیو که با نقشهها و توطئههایش اروپا و بخصوص انگلیس و فرانسه را به سمت یک جنگ تمام عیار میبرد متوقف کنند. فیلم بر اساس رمان مشهور الکساندر دوما ساخته شده است…
جوانى كانادایى به نام « ریچارد هانى » ( دونات ) ، شبى با زنى كه مأمور مخفى دولت انگلستان است ، آشنا مى شود و همان شب زن با چاقو كشته مى شود ، اما پیش از مرگ اطلاعاتى راجع به سازمان جاسوسى « سى و نه پله » در اختیار « هانى » قرار مى دهد...
«لوتر ويتني» (ايست وود)، دزدي کارکشته وارد خانه ي «والتر سالي ون» ميلياردر (مارشال) مي شود. اما در خانه ي «سالي ون»، همسر او (هاردين) را با رئيس جمهور امريکا (هاکمن) سرگرم مي بيند. کمي بعد محافظان رئيس جمهور، «خانم سالي ون» را به قتل مي رسانند...
« دكتر بنل » ( مكارتى ) پس از سفرى كوتاه ، به شهر كوچك محل زندگىاش بازمى گردد و پيله هاى عظيمى كه موجوداتى انسان نما از آنان خارج مى شوند ، او را متوجه اين نكته مى كند كه « بدل »های فضایی جايگزين انسانهاى واقعى شدهاند...
«مارتین برنی» (برگین)، شوهر «لورا» (رابرتس)، دچار پارانویاست و سخت نسبت به همسرش احساس مالکیت دارد. شبی یکی از دوستان از آن دو دعوت می کند تا نیمه شب با قایقی تفریحی در دریا گشتی بزنند. طوفانی ناگهانی در می گیرد و «لورا» به آب می افتد. دیگران فکر می کنند او غرق شده اما «لورا» با نام جعلی «سارا واترز» به شهر کوچکی در آیوا می رود …
« بیبى جین هادسن » در کودکى ستاره اى مشهور بوده؛ در حالى که اکنون خواهرش، « بلانش » ( کرافورد )، در سینما، بازیگرى تراز اول شده است. یک تصادف اتومبیل که ظاهرا عاملش مستى « جین » بوده، باعث فلج شدن « بلانش » و پایان کارنامه ى سینمایى او مى شود …
فیلم «خیاط زنانه» اقتباسی از یک رمان استرالیایی به همین نام، نوشته «رزالی هَم» است که جوسلین مورهاوس فیلمنامهاش را نوشته و کارگردانی کرده است. این پنجمین فیلم بلند سینمایی این خانم کارگردان ۵۴ ساله متولد ملبورن است که از جمله «هزار هکتار» را با بازی میشل فایفر و جسیکا لانگ و «چگونه یک گناهکار آمریکایی بسازیم» را با واینونا رایدر، الن برستین و آن بنکرافت ساخته است. داستان کمدی سیاه «خیاط زنانه» در یک شهر تخیلی در استرالیای دهه ۱۹۵۰ میگذرد. در این فیلم کیت وینسلت نقش شخصیت اصلی داستان به نام تیلی دونِیج را ایفا میکند، خیاط زنانهای که به شهر زادگاهش باز میگردد تا از اشخاصی که گذشته تلخی برای او ساخته بودند، انتقام بگیرد. …
فیلمی بر اساس داستانی واقعی :زوج این فیلم هر دو از دستاوردهای زندگی حرفهای خود مغرور و خشنود به نظر میرسند. آنها واجد ثروتاند و به قدرت نزدیک. شوهر بهتازگی بازنشسته شده و در پی ایجاد شغلی جدید است اما همسرش برای انجام مأموریتهای مهم به کشورهای دیگر سفر میکند و اغلب با خستگی ناشی از فشار و استرس کار به خانه بازمیگردد. بنابراین فرزندان دوقلوی آنها بیشتر اوقات فراغت خود را با پدرشان میگذرانند. زن و شوهر در این فیلم با هم ارتباط نزدیک و صمیمانهای ندارند و درست به همین دلیل زمانیکه بحرانی در زندگیاشان پدید میآید، شالودهی زندگی مشترکشان به فرو پاشیدن نزدیک میشود.
وقتي «فلچ» (چيس) خبردار مي شود عمه اش خانه ای براي او به ارث گذاشته، تمام کارهايش را رها مي کند و به لوييزيانا مي رود. بي خبر از اين که با مشکلات بسياري روبه رو خواهد شد...
نیویورک، دهه ی ۱۸۷۰٫ وکیلی به نام «نیولند آرچر» (دی لوییس)، با «می ولاند» (رایدر)، دختر خانواده ی متنفذ «مینگوت» نامزد می شود. «آرچر» می خواهد عروسی هر چه سریعتر برگزار شود، اما از طرف دیگر هر روز بیشتر مجذوب دختر عمه ی «می»، «الن اولسنکا» (فایفر) می شود.
«تام ساندرز» (داگلاس)، متخصص برنامه ریزی کامپیوتر، با همسر و دو فرزندش زندگی آرام و خوبی دارد. او در شرکتی نیمه خصوصی و نیمه دولتی کار می کند. تا این که «مردیت جانس» (مور) به عنوان مدیر اجرایی جدید شرکت کارش را آغاز می کند. او سال ها قبل دوست و نامزد «تام» بوده که بعد از به هم خوردن رابطه شان، به کلی از هم بی خبر بودند…
« خانم فروى » ، پیرزن به ظاهر بی آزار و متین هنگام سفر با قطارى که از اروپاى مرکزى عازم انگلستان است، ناپدید میشود و « آیریس » دخترى که تازه با او در قطار آشنا شده نگران شده و به جست و جویش میپردازد…
يوتا، سال 1957. «کارولاين وولف» (بارکين)، زني تنگدست و مطلقه، همراه با پسرش، «توبي» (دي کاپريو) براي امرار معاش امريکا را زير پا مي گذارند. وقتي کوشش هايش به جايي نمي رسد، با «دوايت هنسن» (دنيرو)، مردي ظاهرا مهربان و زيادي رمانتيک ازدواج مي کند. اما «دوايت» مردي مستبد از کار در مي آيد که مدام با «توبي» دعوا دارد...
داستان فیلم درباره مردی به نام تام (مایکل فاسباندر) می باشد که در یک جزیره واقع در سواحل استرالیا نگهبان فانوس دریایی است. وی بزودی در این محل عاشق ایزابل (آلیشیا ویکاندر) می شود و در آن سو، ایزابل نیز دلباخته تام می شود تا عاشقانه ای دلنشین میان این دو شکل بگیرد. اما این دو پس از ازدواج، قادر به بچه دار شدن نیستند، تا اینکه یک روز آنها بچه ای از دریا نجات می دهند و...
یک محقق"سی آی ای" که فقط شغلش خواندن کتاب است وقتی از به محل کارش بازمی گردد متوجه می شود همه همکارانش به قتل رسیده اند.او باید قبل از به قتل رسیدن متوجه شود چه کسی این کار را کرده است...
جنگ جهانى دوم. مأموران خفیه انگلیسى با خبر مىشوند که دو توپ غول آسا در جزیره ناوارون در دریاى اژه مستقر شدهاند. “ناخدا مالورى”( پک ) مأموریت پیدا مىکند با گروهى از افراد زبده خود را به ناوارون برساند و توپها را منهدم کند…
شيکاگو، «کالوين جارت» (ساترلند)، همسرش، «بت» (تايلرمور) و پسر جوان شان (کانراد) «هاتن»)، سعي مي کنند تا پس از حادثه ي مرگ ناگهاني پسر بزرگ خانواده - «باک» (دوبلر) - و خودکشي ناموفق «کانراد» که خود را در مرگ او مقصر مي داند، دوباره ي زندگي عادي را از سر بگيرند...
فیلم درباره موج سوای با نام بتانی است که در این زمینه دارای استعدادی خدادادی است. او مشغول تمرین برای مسابقات ملی است که با حمله کوسه ای عظیم الجثه مواجه می شود و دست خود را از دست می دهد...
سال 2200 . « فرمانده آدامز » ( نيلسن ) با سفينه اش در سياره ى آلتر 4 فرود مى آيد و به هشدارهاى « دكتر موربيوس » ( پيجين ) ، عضو گروهى گم شده كه بيست سال پيش از زمين به اين سياره فرستاده شدند ، وقعى نمى نهد . روباتى همه فن حريف به نام « روبى » به پيشواز « آدامز » و افرادش مى رود و آنان را به خانه ى « موربيوس » مى برد .
«بن» (فالن)، معلم دبيرستان، با «لينزي» (باريمور) که کسب و کار موفقي هم دارد، آشنا مي شود. «بن» و «لينزي» در ظاهر وجه مشترکي ندارند، ولي به هرحال با هم جور مي شوند و رابطه ي عاطفي عميقي بين شان به وجود مي آيد. اما از شر و شور رابطه شان که کاسته مي شود، «لينزي» تازه پي مي برد که عشق واقعي زندگي «بن» چيست: تيم بيس بال ردساکس بوستن.
40 سال قبل "دان هاسکینر" به دنبال بهترین استعدادهای موجود بود,سفید پوست یا سیاه پوست.7 سیاه پوست و 5سفید پوست تیمی افسانه ای بین سالهای 1965-66 را تشکیل دادند.اما مردم شروع به تمسخر آنها کردند.به همین دلیل آنها تصمیم گرفتند با هم جام قهرمانی را تصاحب کنند...
دختري به نام »مارني« (هدرن) که بيماري دزدي دارد در شرکت هاي مختلف استخدام مي شود و دست به سرقت مي زند مدير يکي از اين شرکت ها (کانري) با »مارني« ازدواج مي کند و با آگاهي از بيماري همسرش سعي مي کند تا درباره ي گذشته اش اطلاعاتي به دست آورد…..
برت مونرو پيرمرد نيوزلندي است که عاشق سرعت و به جا گذاردن رکوردهاي جديد سرعت بر روي زمين است. وي صاحب موتوري است که 42 سال پيش در زمان جنگ جهانی دوم آنرا خريداري کرده و در طول اين سالها تغييرات زيادي در وضعيت ظاهري و موتور آن بوجود آورده، به طوري که موتورش که آنرا سرخپوست مي نامد از قابليت بالايي در سرعت برخوردار شده است و می تواند با موتورهای بسیار جدیدتر به رقابت بپردازد. برت تصميم مي گيرد در مسابقه جهانی رکورد سرعت در بارنويل آمريکا شرکت کند و موتورش را به آزمايش بگذارد اما او مشکل بیماری قلبی دارد و حضورش در این مسابقه بسیار خطرناک است در نتيجه تصميم مي گيرد و...
کت که به تنهایی در نیویورک زندگی می کند قصد دارد برای شرکت در مراسم ازدواج خواهر کوچکش ایمی عازم لندن شود اما مشکل او اینست که جفری که برادر داماد است قبلاً نامزد کت بوده و دو سال پیش با کت قطع رابطه کرده است...
داستان فیلم به مبارزات جنبش ۲۶ ژوئیه به رهبری فیدل کاسترو و با همراهی ارنستو چگوارا که یکی از شمایل های قرن بیستم است پرداخته که به سرنگونی رژیم ژنرال باتیستا در کوبا انجامید …
داستان فیلم به مبارزات جنبش ۲۶ ژوئیه به رهبری فیدل کاسترو و با همراهی ارنستو چگوارا که یکی از شمایل های قرن بیستم است پرداخته که به سرنگونی رژیم ژنرال باتیستا در کوبا انجامید …
سه زن که از همسرانشان جدا شده اند، بعد از مرگ یکی از هم دوره ای های دانشگاه شان، دور هم جمع می شوند. آن ها تصمیم می گیرند با هم متحد شده و از شوهرانشان انتقام بگیرند...
این فیلم در مورد تبهکاران ایتالیایی است و شامل داستان پنج شخص متفاوت می شود که هرکدام به گونه ای در تلاشند با گروه مافیایی «کامورا» ارتباط برقرار کنند...
يک مأموريت اکتشافي در کنگو به فاجعه منتهي مي شود. گروهي ديگر مأمور مي شوند که به منطقه بروند و ماجرا را روشن کنند. در آخرين لحظه، ماجراجويي به نام «هومولکا» (کوري) نيز به گروه ملحق مي شود. او مي گويد در وسط جنگل رد شهري را دارد که پر از الماس هاي عظيم است و تنها گوريل ها راه و محل گنج را بلد هستند...
یک بندباز سیرک که دختری زیبا است، تصمیم می گیرد با رئیس سیرک ازدواج کند. دوستان ناقص الخلقه ی این دختر می فهمند که او فقط برای پول قصد ازدواج با این مرد را دارد و …
سال ها سال قبل، در سرزمینی با زیبایی هوش ربا، انسان ها غرق در شادی و خوشبختی زندگی می کردند. تا اینکه یک روز به دنبال واقعه ای دور از انتظار، دل پادشاه این سرزمین می شکند. شاهزاده اسیر اندوه و مردم دستخوش نا امیدی می شوند. زندگی دیگر روال سابق را ندارد، البته تا وقتی که دسپرو متولد شود. موشی کوچک با گوش هایی بسیار بزرگ که از تمام موش ها جسورتر است. از چاقو، تله موش و گربه نمی ترسد و بسیار هم کنجکاو است، چون از لحظه تولد شروع به گشتن و یافتن کرده و می خواهد از هر چیز سر در بیاورد. از طرف دیگر عطشی سیری ناپذیر به ماجرا و هیجان او دیده می شود و همین باعث می شود تا یک روز سر از کتابخانه شاهی در آورد. در آنجا خواندن را یاد گرفته و کتاب ها او را به دنیاهای تازه ای رهنمون می سازند.
خوکی بنام «ویلبور» از این ترس دارد که در انتهای فصل تبدیل به غذای روی میز صاحب مزرعه بشود. او به کمک یک عنکبوت سعی می کند تا از این اتفاق جلوگیری کند...
ویلبور، خوکی است که ترس از این دارد در آخر کار ممکن است جای او روی میز غذاخوری انسان ها باشد . او سعی میکند با کمک دوست عنکبوتش شارلوت از این اتفاق جلوگیری کند...
یک زوج تازه ازدواج کرده به خانه ای نقل مکان میکنند که قبلاً در آن قتلی رخ داده است. آن دو از بدو ورود شاهد اتفاقات عجیب و غریب در آن خانه بوده که باعث فرارشان میشود...