پس از زندگی در بنارس، "آپو" ده ساله به همراه مادر خود به خانه دایی خود در دهکده ای کوچک بنگالی نقل مکان می کنند. "آپو" به مدرسه رفته و پس از مدتها فارغ التحصیل شده و بورسیه کالجی در کلکته را بدست می آورد. او خانه را ترک می کند اما مادرش با ترک او در هم می شکند و...
“ادموند” پسر نوجوانی است که در آلمان پس از جنگ جهانی دوم زندگی می کند و دست به هر کاری می زند تا برای خانواده خود غذا مهیا کند.روزی او با مردی برخورد می کند که در گذشته معلم او بوده است.او تصور می کند می تواند از آن مرد کمک بگیرد اما تفکرات مرد او را به راهی خطرناک هدایت می کند…
مرد سالخورده ای همسر خود را به خاطر زنی جوان رها می کند.مدت کمی بعد همسر سابق او نیز با مردی جوانتر وارد رابطه می شود.فیلم تلاش آنها را برای بدست آوردن عشق به تصویر می کشد…
»ند مریل« (لنکستر) مرد میان سالی است که یک بعد از ظهر تصمیم می گیرد راه بازگشت به خانه را از طریق شنا در استخرهای نزدیک به هم خانه های حومه ی شهر بپیماید و این نقشه ی عجیب و غریب را به اجرا در می آورد…
هنگامی که یک محقق مشهور معماری در طی یک سخنرانی ناگهان بیمار میشود ، پسرش متوجه میشود که در شهری در ایالت ایندیاتا گرفتار شده است ، جایی که پدر معمارش به کما رفته است. در همین حین او شخصی را ملاقات میکند که میخواهد به جای اینکه آرزو و رویاهای خود را دنبال کند ، در این شهر و در کنار مادرش بماند و…
مادر "کریشنا" او را در سیرک رها کرده و می گوید تنها در صورتی می تواند به خانه بازگردد که هزینه 500 روپیه برای خراب کردن دوچرخه برادرش را تهیه کند.او توسط سیرک رها شده و با قطار به سمت بمبئی حرکت می کند.او در خیابانهای بمبئی چای بین بارها جابجا می کند.او با یک معتاد به هروئین آشنا می شود و...
"جروم" آخرین تعطیلات مجردی خود را در رودخانه آنسی می گذراند جائی که با "آرورا" دوستی قدیمی و نویسنده ای ایتالیایی برخورد می کند. او با دختر نوجوان صاحب زمین "لاورا" آشنا شده اما عاشق خواهر ناتنی او "کلیر" می شود...
فیل (مورای)، گزارشگر هواشناسی تلویزیونی اهل فیلادلفیا با نارضایتی به شهر کوچکی می رود تا مراسم سالانه ی روز معروف دوم فوریه را پوشش دهد. صبح روز بعد از خواب بیدار می شود و در می یابد که بار دیگر دوم فوریه است. این اتفاق مرتبا در روزهای بعد هم رخ می دهد…
در زمستان ۱۹۸۷، جری لاندگارد (میسی)- یک فروشندهی اتومبیل در مینیاپولیس دچار مشکلات مالیست. بعد از اینکه شپ پرودفوت (ریویس)-یک سرخپوست سابقه دار که در شرکت جری تعمیرکار است جری را به دو تبهکار، شووالتر (بوشمی) و گایر گریمسراد (استورمیر) معرفی میکند. جرمی به فارگو، داکوتای شمالی رفته و آن دو را به ازای یک اتومبیل جدید و نصف ۸۰۰۰۰ دلار پول آزادی، برای گروگان گرفتن همسرش اجیر میکند. در حالیکه جری قصد دارد مقدار بیشتری را از پدر همسرش، وید گاستاوسون (پرسنل) طلب کرده و بیشتر پول را برای خود بردارد.
مردم فقیر یک دهکده که مدام توسط راهزن ها مورد هجوم قرار می گیرند، از یک سامورایی درخواست کمک می کنند. او 6 سامورایی دیگر را جمع می کند و آن ها به مردم دهکده می آموزند که چطور از خودشان دفاع کنند و در ازای آن، مردم روزانه سه وعده غذایی مختصر به آن ها می دهند. فیلم زمانی به اوج خود می رسد که 40 راهزن به دهکده حمله می کنند و ...
«قادر متعال» (ریچارد سن) وظیفه ی «ترمیم» خلقت را به گروهی از کوتوله ها واگذار می کند. آنان نقشه ی کیهان را می دزدند، حفره های زمانش را مشخص می کنند و ناگهان از اتاق خواب «کوین» (وارناک) یک پسر بچه ی انگلیسی سر در می آورند...
ال توپو به همراه پسری برهنه در بیابان سفر می کند.آنها وارد شهری می شوند که ساکنانش به قتل رسیده اند.او قاتلان را پیدا کرده و رهبر آنها را به قتل می رساند.ال توپو پسرش به در صومعه ای رها کرده و به همراه زنی که رهبر قاتلان به عنوان برده نگه داشته بود می رود.آن زن او را متقاعد می کند که اگر بتواند چهار استاد بزرگ هفتیرکشی را نابود کند تبدیل به بزرگترین هفتیرکش دنیا می شود و…..
«اورفئوس» شاعری است که با مرگ (پرنسس) آشنا شده و عاشق او می شود. همسر شاعر، توسط افراد پرنسس کشته می شود و اورفئوس به دنبال همسرش به جهان زیرین می رود...
«آلوین ری استریت» (فارنزوورت)، پیرمرد هفتاد و سه ساله ای اهل لورنز ایالت آیوا، وقتی می فهمد برادرش (استنتن) در بستر مرگ است، می خواهد برای آخرین بار او را ببیند. اما چشم هایش ضعیف تر از آن است که بتواند رانندگی کند. سرانجام «آلوین» با یک جور ماشین چمن زنی سفر خود را آغاز می کند.
پلیسی در یک تعقیب و گریز بروی پشت بام های سان فرانسیسکو کشته می شود و باعث مرگ، کارآگاه اسکاتی فرگوسن است. وی از ارتفاع بشدت می ترسد. او که دچار عذاب وجدان شده است از تشکیلات پلیس بیرون می آید و برای آرامش یافتن به محبوبه اش میچ روی می آورد. میج سعی دارد با مراقبت و دلداری اسکاتی را به خود بیاورد. یکی از رفقای دوران دانشکده، اسکاتی را استخدام می کند تا همسرش را که تمایل به خودکشی دارد را تعقیب کند. ولی رفقیق اسکاتی در واقع تصمیم به کشتن زنش را دارد. همسری که اسکاتی دنبال می کند، در حقیقت معشوقه ی رفیق اسکاتی ” مادلن” است. در حالی که اسکاتی و مادلن به سوی یک بازی موش و گربه ی مرگبار کشیده شده اند، اسکاتی سر از پا نشناخته عاشق مادلن می شود...
این انیمیشن در مورد زندگی زنبور ها در نیویورک است و مربوط به شخصیت اصلی داستان یعنی زنبوری به نام بری بنسون است که به تازگی فارغ التحصیل شده اما متاسفانه به شغل تهیه عسل علاقه ای ندارد. در لابه لای داستان توسط یک گلفروش از مرگ نجات می یابد اما …
«گوست داگ» (ويتاکر)، وقتي يک خانواده ي خلافکار مافيايي که گه گاه او را اجير مي کرده، رازش را لو مي دهد، به سختي و طبق شيوه ي سامورايي ها واکنش نشان مي دهد.
نویسنده ای به نام کارن ایفل (تامپسون) بعد از سال ها تلاش بالاخره رمان خود درباره مردی گوشه گیر به نام هارولد کریک را به پایان می رساند. اما مشکلی اساسی وجود دارد که نامشخص بودن پایان رمان است. یعنی کارن نمی تواند راهی برای کشتن قهرمان اصلی رمانش پیدا کند و این قضیه ذهن این نویسنده را حسابی درگیر کرده است. اما جالب اینجاست که یک هارولد واقعی (فرل) نیز هم زمان در حال تجربه کردن وقایع داستان است.او به شکلی تصادفی با داستان آشنا می شود و به فکر می افتد تا هرچه زودتر جلوی نویسنده را بگیرد و پایان بهتری برای داستان تهیه کند و …
"هنری چیناسکی" مردی الکلی است که در آپارتمانی سطح پائین زندگی کرده و هر وقت بتواند کاری پیدا کند برای دیگران کار می کند.او تصمیم می گیرد احساسات و دید خود را نسبت به دنیا از طریق شعر و داستانهای کوتاه نشان دهد...
«اسکارلت جوهانسون» در این فیلم نقش یک موجود فضایی را بازی میکند که میتواند از لحاظ جنسی مردان را به ورطهی نابودی بکشاند. اما کم کم برایش سوال پیش میآید که چرا این رابطهها را از لحاظ عاطفی و انسان وارانه ای ادامه ندهد...
»لوک جکسن« (نیومن) به جرم شکستن دستگاه های پارکومتر در یکی از شهرهای کوچک جنوب امریکا به دو سال حبس با اعمال شاقه محکوم می شود. او در زندان ابتدا به دلیل خونسردی بیش از حدش مورد نفرت »درگلاین« (کندی)، زندانی گردن کلفت، قرار می گیرد. اما خیلی زود حس احترام »درگلاین« را جلب می کند و با هم اقدام به فرار می کنند…
«میکی» (هارلسن) و «مالوری» (لوییس) زوج قاتلی هستند که آرام آرام تبدیل به شمایل های محبوب جوانان می شوند. «میکی» پس از دستگیری، هنگام مصاحبه با «وین گیل» (داونی جونیر)، خبرنگار جاه طلبی که در پی کسب شهرت است، در زندان، شورش به راه می اندازد و در شلوغی هم راه «مالوری» و «وین گیل» می گریزد...
«ميشل پوآكار» ( بلموندو )، مردى جوان، بى قيد و بند و بیكار، روزى پليسى را مى كشد. سپس در پاريس با « پاتريشا فرانچينى » ( سيبرگ )، مهاجر آمريكايى آشنا مى شود. ميشل به پاتريشا پيشنهاد مى كند كه با هم به ايتاليا فرار كنند. اما...
"آلن لروی" برای درمان مشکلاتش با الکل در یک بیمارستان خصوصی بستری می شود. با اینحال بسیار پریشان شده و پس از ترک بیمارستان به دیدار دوستان قدیمی اش می رود. اما هیچکدام از آنها به او کمک نکرده و فقط باعث افزایش استرسش می شوند و...
یک اسکناس 500 مارکی تقلبی از شخصی به شخص دیگر و از فروشگاهی به فروشگاه دیگر منتقل می شود تا اینکه به دستان یک انسان بیگناه می افتد. کسی که باعث می شود تبدیل به جنایتکار و قاتل شود...
«مايکل نيومن» (سندلر) يک دستگاه کنترل از راه دور تلويزيون به دست مي آورد که نه تنها به او اجازه مي دهد تلويزيون و دستگاه صوتي اش را از راه دور کنترل کند، بلکه اين امکان را در اختيارش مي گذارد که کل زندگي اش را به ميل خودش عقب و جلو کند يا از حرکت باز ايستاند...
شیکاگو. «هنری» (روکر)، پس از چند سال زندان به جرم قتل مادر خیابان گردش در سن چهارده سالگی، آزاد می شود. در ظاهر کاری به عنوان نابودکننده ی حشرات می یابد؛ اما در عین حال به کشتن افراد ناشناس، به خصوص زنان، با استفاده از ابزار مختلف، مثل چاقو، اسلحه، طناب و حتی دستانش، و بدون داشتن انگیزه ای مشخص، ادامه می دهد.
زمین را گروهی از موجودات سیاره دیگر به منظور بهره برداری تسخیر کرده اند، ولی دیدن آن ها غیر ممکن است مگر آنکه از طریق عینک های خاصی این امر صورت گیرد و این بین…
یک مرد ثروتمند ولی حسود ماموری را استخدام می کند تا همسرش را که به او خیانت کرده و مردی که با همسرش در این خیانت شریک بوده را بکشد ولی همه چیز به این سادگی نیست و …
کشیشى جوان ( لیدو ) به روستایى مىرود و کارش را آغاز مىکند . صحبت و دوستى با اهالى از جمله « دکتر دلباند » ( بالپتره ) ، کنتى ثروتمند ( ریوىیر ) و خانوادهاش تصویرى است از حاکمیت بىایمانى و ناامیدى بر جهان .
فیلم کمدی سیاهی در مورد انزوا و تنهایی دنیای مدرن بوسیله ماجراجویهای سه مرد را به تصویر می گذارد.ابتدا "آلفونس" مردی بیکار معرفی می شود.همسایه او یک بازرس پلیس است و مرد سوم قاتل همسر "آلفونس" است که وارد ماجرا می شود...
“رینت” و “میرابل” دو دختر جوان هستند.”رینت” در حومه شهر و “میرابل” در پاریس زندگی می کنند.آنها همدیگر را در تعطیلات ملاقات کرده و به یکدیگر علاقه مند شده و تصمیم به زندگی در پاریس می گیرند.اما وقتی شخصیتهای متفاوتی دارند زندگی کردن با همدیگر آسان نیست..
یک پسر بچه روبات که با تکنولوژی بسیار پیشرفتهای ساخته شده است، هرکاری میکند تا بتواند به پسری واقعی تبدیل شده و دوباره عشق مادرش را که یک انسان واقعی است، بدست آورد.
دیوید ایمز (تام کروز) دنیا را در دستانش دارد. او هر چه بخواهد دارد: مکیت یک موسسه انتشاراتی ، ثروت فراوان ، زیبایی ، یک خانه خارق عاده در منهتن و یک دوست دختر س +ک به نام جولی (کامرون دیاز). یک روز او دختری به اسم سوفیا (پنه لوپز کروز) را می بیند و ناگهان کشف می کند عشق چیست. بدبختانه رابطه رو به رشد دیوید با سوفیا، حسادت جولی را برمی آنگیزد، ظاهرا او از رابطه در واقع سرسری دیوید با خودش برداشت دیگری کرده، بنابر این دیوید را به گردش با ماشین دعوت می کند، ماشین را به جایی می کوبد، خودش می میرد . دیوید نجات می یابد اما صورتش از شکل افتاده و باید ماسکی به چهره بزند تا زخم های صورتش را بپوشاند . این حادثه باعث می شود دید او نسبت به زندگی تغییر کند .
چین، قرن سوم قبل از میلاد. یک «مرد» (لی)، پس از کشتن سه تن از دشمنان امپراتور – «آسمان» (ین)، «شمشیر شکسته» (چیو- وای) و «برف پرنده» (مان- یوک) – به حضور امپراتور چین (مینگ) شرف یاب می شود. اما امپراتور گزارش «مرد» را باور نمی کند و می گوید هدف اصلی او کشتن امپراتور است…
یک مرد مرموز ژاپنی که تمایل به خودکشی دارد با زنی تایلندی در بانکوک زندگی می کند.این رابطه غیر عادی باعث آشکار شدن حقایقی درباره علت میل به خودکشی مرد و دلیل زندگی او در بانکوک می شود…
یک فدراسیون سیاره اى ، نمایندهاى به نام « کلاتو » ( رنى ) را همراه با روبات بزرگى به نام « گورت » به زمین مى فرستد تا به مردم زمین درباره ى آزمایشهاى هسته اى ویرانگرشان هشدار دهند . سربازى امریکایى به وحشت مى افتد و به سوى « کلاتو » شلیک مى کند . اما « کلاتو » مانع از آن مى شود که « گورت » زمین را نابود کند…
فیلم روزی که زمین از حرکت باز ایستاد، که بازسازی مجدد فیلمی با همین نام از سال ۱۹۵۱ است، زمانی اتفاق می افتد که دروغگویی و جنگ سراسر زمین را فرا گرفته است و یک موجود بیگانه بنام «کلاتو» (کینیو ریوز) به همراه رباتش گورت، از سیاره ای دیگر ماموریت می یابد تا به مردم زمین هشدار دهد که جنگهای زمینی نظم کهکشان را به هم ریخته است و اگر دست از این کار برندارند و بایکدیگر دوست نباشند سیاره زمین توسط دیگر سیاره ها نابود خواهد شد. کلاتو در زمین با پسر بچه ای به نام «باب» (جیدن اسمیت) دوست می شود که مادر او هلن (جنیفر کانلی) به کلاتو که تحت تعقیب است کمک می کند.
در دنیایی دیگر،جنگی بزرگ به پایان رسیده و دنیا را در بیماری و آلودگی فرو می برد."دکتر آزوما" از طرف دولت برای درمان جدید سلولها که ادعا می کند توانایی ترمیم بدن انسان و نجات بشریت را دارد پشتیبانی می شود.اما رهبر دولت که از قدرت خود محافظت می کند به او پشت کرده و...