در شب شانزدهم سپتامبر سال 1973، پس از کودتاي نظامي عليه حکومت «آلنده» در شيلي، يک آمريکايي به نام «چارلز هورمن» (شي) از خانه اش در سانتياگو ناپديد مي شود. پدر «چارلز»، «اد هورمن» (لمون) که تاجري نيويورکي است، به دنبال پسرش به سانتياگو مي آيد...
دهکده اي دور افتاده در تپه اي پايين کوه ناراياما. آخر زمستان، قرن نوزدهم. مردم دهکده دچار قحطي شده اند و مطابق رسوم، پسر بزرگ خانواده بايد والدينش را در هفتاد سالگي به قله ي کوه ناراياما برساند تا در آن جا از گرسنگي بميرند. اما «اورين» (ساکاموتو) در شصت و نه سالگي هم چنان سرحال است.
«تراویس آندرسن» (استنتن) که چهار سال پیش گم شده، در یک شهر کوچک مرزی پیدا می شود. «والت» (استاکول)، برادر کوچک ترش که سرپرستی پسر هفت ساله ی «تراویس» – «هانتر» (کارسن) – را به عهده دارد او را نزد خود می آورد. «تراویس» می خواهد به دنبال همسرش، «جین» (کینسکی)، برود که او نیز چهار سال پیش ناپدید شده...
اختلاف رهبران یوگسلاوی و شوری سابق و جدائی "تیتو" از "استالین" در سال 1948 آغاز سالهای خطرناکی برای کمونیستهای یوگسلاوی می شود.اظهار نظری بی دقت در مورد یک کارتون در روزنامه موجب می شود "مشا" به صف صدها زندانی بدشانس بپیوندد.خانواده او مجبور هستند با وضعیت کنار آمده و منتظر آزادی او از زندان باشند...
آمريکاي جنوبي، دهه ي 1750. يک کشيش ژزوييت به نام «گابريل» (آيرونز) وارد جنگلي بالاي آبشارهاي ايگو آتسو مي شود و به سرخ پوستان گوآراني بر مي خورد که قبل تر يکي از همکاران او را کشته اند. با اين حال قرارگاه هيأت مبلغان مذهبي سان کارلوس را راه مي اندازد...
"دوسینیو" کشیشی بسیار متعصب است.رئیسش تلاش می کند او را مسئولیت پذیر نگاه دارد.اما او توسط شیطان وسوسه شده و تلاش می کند روح دختری جوان که یکی از معشوقهایش را به قتل رسانده نجات دهد و...
در اواخر قرن نوزدهم قایقی مهاجران سوئدی را به سمت جزیره ای در دانمارک می برد. "لس" و پسرش"پله" برای یافتن کار به دانمارک می روند. آنها کاری در مزرعه پیدا می کنند اما در بدترین شرایط رفاهی قرار دارند. اما هیچکدام از آنها حاضر نیستند دست از رویای خود مبنی بر بدست آوردن یک زندگی خوب دست بکشند...
جایی میان کارولاینای شمالی و جنوبی. «سیلر ریپلی» جلوی چشم های محبوبه اش، «لولا»، مردی را که با چاقو به او حمله کرده، می کشد و به زندان می افتد. اما بیست و دو ماه و هجده روز بعد که آزاد می شود «لولا» با این که مادرش «ماری یتا» ملاقات آن دو را ممنوع کرده، به دیدنش می رود. عشاق از شهر می روند و به سوی نیو اورلیانز به راه می افتند..
سال ۱۹۴۱،بارتن فینک (تورتورو)، نمایش نامه نویس روشنفکر نیویورکی به هالیوود می رود تا یک فیلمنامه ی کشتی گیری برای والاس بیری، بازیگر معروف آن دوران بنویسد. او که در هتل خوفناکی اقامت گزیده، به شدت دچار مشکل نویسندگی می شود و …
داستان فیلم در مورد پدر و مادر کارگردان مشهور سوئدی، اینگمار برگمان می باشد. در سال 1909، پدر او هنریک برگمان که مرد فقیری بود عاشق آنا، دختری از یک خانوادهی ثروتمند می شود. پس از ازدواجشان، هنریک بعنوان یک کشیش در شمال سوئد مشغول به کار می شود. اما پس از چند سال، آنا دیگر نمی تواند زندگی با مردم آنجا را تحمل کند...
دو آدم کش به نام هاي «وينسنت» (تراولتا) و «جولز» (جکسن) از طرف «مارسلوس والاس» (رامس) مأموريت مي يابند تا چمداني را که دزيده شده، از سارقان پس بگيرند و در جريان اين عمليات به طرز معجزه آسايي نجات پيدا مي کنند. «وينسنت» مأمور مي شود تا «ميا» (تورمن)، همسر «والاس» را به گردش ببرد، اما «ميا» بر اثر استفاده ي بيش از حد مواد مخدر، به حال اغما مي افتد و «وينسنت» با تلاش فراوان او را نجات مي دهد...
داستان فیلم در مورد یک کارخانه زیرزمینی تولید سلاح های جنگی در بلگراد، طی جنگ جهانی دوم است. بعد از پایان جنگ جهانی، فروشنده ای که در بازار سیاه سلاح ها را به پارتیزان ها می فروشد، خبر اتمام جنگ را به کارگران کارخانه نمی دهد، و آن ها به تولید ادامه می دهند. سال ها بعد، آن ها از پناهگاه زیرزمینی خود بیرون می آیند و ...
«هورتنس» (باپتيست)، زني است سياه پوست که پس از مردان والدين صوري اش، دنبال والدين واقعي خويش مي گردد و در مي يابد مادرش زني سفيد پوست و پا به سن گذاشته به نام «سينتيا» (بلتين) است که با دختر ناسازگارش، «راکسان» (راشبروک) روزگار مي گذراند و «هورتنس» را- که ثمره ي رابطه اي نامشروع است - در همان نوزادي سر راه گذاشته است...
آقای بدیعی (با بازی همایون ارشادی) مردی میانسال، قصد خودکشی دارد و قبرش را در کنار درختی کنده است. او می خواهد قرصهای خوابش را یک جا بخورد و شب در این قبر بخوابد. بدیعی دنبال کسی است که پس از مرگش (صبح فردا) روی جسد او خاک بریزد. در مسیری که برای یافتن چنین کسی پیش میگیرد با افراد مختلفی مانند یک سرباز، طلبهٔ افغان و مردی که کارگر موزهٔ تاریخ طبیعی است رو به رو میشود و از آنها می خواهد فردا صبح سراغ او بیایند و «بیست بیل خاک» روی او بریزند و پاکتی را با ۲۰۰هزار تومان پول که در داشبورد ماشین است به عنوان دستمزد بردارند.سرباز پیشنهاد …
تاکورو ياماشيتا» (ياکوشو)، کارمند ساده، همسرش را با مرد ديگري غافل گيري مي کند و چنان از خود بي خود مي شود که هر دو را مي کشد. هشت سال بعد، «ياماشيتا» با ضمانت يک روحاني بودايي که در چيبا زندگي مي کند، از زندان آزاد مي شود. اگرچه او از زندگي گذشته اش فاصله گرفته اما هنوز از يادآوري جنايتي که مرتکب شده رنج مي برد.
"الکساندر" نویسنده مشهور به شدت بیمار است و خود را برای مرگ آماده می کند.او به طور اتفاقی با پسر بچه ای آشنا می شود که به طور غیرقانونی از آلبانی مهاجرت کرده است.او تصمیم می گیرد به پسر کمک کند تا به خانه اش بازگردد...
«رزتا» (دوکن) با مادر الکلي، بي مسئوليت و نوميدش (يرنو) در يک کاروان کوچک و قراضه که نه توالتي دارد و نه آب لوله کشي، زندگي مي کند. او آرزوي يک زندگي معمولي را دارد و مي خواهد شهروند مفيدي براي جامعه باشد، اما از همين حداقل هم محروم است. تنها کسي که با «رزتا» احساس هم دردي مي کند، «ريکه» (رونژيونه) است که در يک دکه ي تنقلات فروشي کار مي کند و حقوق بخور و نميري دارد....
شهر زیبای آنکونا در ساحل آدریاتیک، ایتالیا، «جووانی» (مورتی) روان کاو موفقی است که با همسرش، «پائولا» (مورانته) و دو فرزند نوجوانش، «ایرنه» (ترینکا) و «آندره آ» در اثر یک حادثه در جریان غواصی می میرد و زندگی خانواده بر هم می ریزد…
ولادیسلاو (برودی) که یک نوازنده متبحر پیانو است ، مشغول یک اجرای رادیوئی است که انفجار یکی از بمب های آلمان نازی استودیوی رادیو ورشو را به هم می ریزد. ورشو تحت حمله نازی ها قرار گرفته و خانواده ثروتمند ولادیسلاو از جمله پدر ، مادر ، برادرش هنریک و خواهرانش بعد از اشغال این شهر ناچار به ترک آپارتمان مجهزشان هستند. رفتارهای خصمانه ای که با یهودیان می شود این خانواده را نیز می آزارد اما هنوز هیچ کس هدف واقعی این برنامه را نمی داند ، تا اینکه نازی ها یهودیان را سوار یک واگن باری می کنند تا به جایی نامعلوم ببرند. یکی از آشنایان خانواده در پلیس یهودی او را بیرون می کشد و با کمک دوست دیگری در آپارتمانی پنهان می شود. مدتی بعد ورشو غرق گرسنگی ، نکبت و بیماری می شود و ولادیسلاو با مو و ریشی بلند مدام تغییر مکان می دهد تا کسی او را پیدا نکند ، اما سروانی آلمانی ولادیسلاو را در خانه ای متروکه پیدا می کند و …
دیدگاه «مایکل مور» در رابطه با اتفاقاتی که پس از ماجرای ۱۱ سپـتامبر برای آمریکا افتاد، و اینکه «بوش» چگونه از این حادثه غم انگیز برای به راه انداختن جنگ ناعادلانه در افغانستان و عراق استفاده کرد.
"برونو" و "سونیا" زوج جوانی که به تازگی صاحب پسری شده اند که "سونیا" نام او را "جیمی" گذاشته است."برونو" از زمانی که او در بیمارستان بستری شده است به دیدنش نرفته است.او حتی آپارتمان کوچک"سونیا" را اجاره داده است.یک روز که "سونیا" از بیمارستان مرخص می شود به "برونو" اجازه می دهد پسرشان را برای پیاده روی ببرد.اما "برونو" تصمیم می گیرد او را در بازار سیاه به فروش برساند...
دهه ی 1920. دو برادر (مورفی و دیلینی) که برای مبارزه با بریتانیایی ها به ارتش جمهوری خواه ایرلند پیوسته اند، پس از چندی، بر سر انتخاب خط مشی دست یابی به استقلال دچار اختلاف می شوند…
معلمی فرانسوی بنام «فرانسیس مارین» به همراه دیگر معلمان آماده می شوند تا سال تحصیلی جدیدی را در مدرسه ای که دانش آموزانش از نژاد های گوناگون هستند، آغاز کنند...
فیلم در یک روستا قبل از جنگ جهانی اول در آلمان روایت میشود. یک سری اتفاقات عجیب باعث وحشت روستاییان شده است که از جمله ی آنان میتوان به سقوط پزشك دهكده از اسب بر اثر تله ای كه برای او گذاشته می شود، قتل مرموز زن یكی از دهقانان، شكنجه و آزار یك كودك عقب مانده ذهنی، ربودن پسر ارباب ده و كتك زدن و آزار او، و به آتش كشیده شدن انباری ارباب ده و تخریب مزرعه كلم او ، اشاره کرد. نه پلیس و نه رو ستاییان هیچکدام نمیدانند که چه کسی مسبب این اتفاقات است. فیلم از زبان یک راوی نقل میشود که زمانی معلم دهکده بوده و اکنون که فیلم را روایت میکند صدای ضعیف و فرتوت او نشان از گذشت سالیان زیاد از عمر او پس از آن اتفاقات دارد. در نتیجه دیدن فیلم مطمئنا خالی از لطف نیست...
فیلم بر روی آخرین روزهای زندگی بوون می شخصیت اصلی فیلم تمرکز دارد. او به همراه روح همسر خود و پسر گمشده اش که در ظاهر غیر انسانی بازگشته است زندگی گذشته خود را مرور می کند و …
داستان خانواده ای در سال ۱۹۵۰، در تگزاس آمریکا. فیلم ماجرای زندگی پسر بزرگ خانواده، «جک» (شان پن) را دنبال می کند، از دوران کودکی، تا زمانی که به مردی بالغ تبدیل شده و سعی دارد رابطه اش با پدرش (برد پیت) را بهبود بخشد. جک خودش را در دنیای مدرن گم کرده است و به دنبال جوابی برای سوالهایش در مورد حقیقت و معنای زندگی می گردد.
یک زوج سالخورده که سابقا استاد موسیقی بوده اند از دیدن گذشته و زندگی خود لذت می برند. اما سکته ای که باعث از کار افتادن دست یکی از آنها و پیامد آن، جنون می شود، باعث می شود…
این فیلم روایتگر عشق میان دو زن هم*ج*ن*سگرا است که در قالب تصاویری بیپرده و صریح نشان داده میشود.فیلم، دختر جوانی به نام «ادل» (با بازی ادل اگزارکوپولوس) را به تصویر میکشد که اگرچه در ظاهر از نظر جنسی به مردان تمایل دارد، اما پس از آشنایی با دختری به نام «اما» (با بازی لئا سدو) به او دل میبازد. «زندگی ادل» روایتگر این دلدادگی و چگونگی بهوجودآمدن فاصله تدریجی میان این دو دختر است.
آیدین، بازیگر بازنشسته ای است که حالا یک هتل کوچک در مرکز آناتولی را اداره می کند و روابطش با همسر جوانش، نهال بسیار خروشان و جنجالی شده است و خواهرش نکلا هم در تلاطم طلاقی است که اخیراً پشت سر گذاشته...
یک نجار میانسال که در دوره نقاهت قلبی است و به دنبال کمک های مالی دولت می باشد ، با زنی به نام کتی که زنی تنها و بیکار است آشنا می شود و تصمیم میگیرد نقش پدر را برای فرزندان او بازی کند و در یافتن شغلی ثابت به او کمک کند…
کریستین یک موزه دار با سابقه و مورد احترام در یک موزه ی هنر های معاصر است یک مرد طلاق گرفته و پدر دو بچه است اما در زندگی اش مشکلاتی بوجود می آید که نیازمند یادآوری انسانیت و مسئولیت پذیری است …
اوسامو یک کارگر معمولی ساختمان است، اما درواقع خرج زندگی خود را با فروش اجناسی که با پسرش شوتا از فروشگاهها میدزدند، به دست میآورد. همسر او، نوبویو در یک خشکشویی کار میکند و چیزهایی که در جیب مشتریها جا مانده است را، میدزدد. او زن بسیار احساساتی است که به زندگی مشترکش علاقه زیادی دارد.دختر نوجوان آنها، آکی با کار در شوهای ناجوری در شهر، سهم خود را در تأمین مخارج خانواده انجام میدهد. مادربزرگ آنها، هاتسو معتاد به بازی با دستگاههای شرطبندی پاچینکو است. در روزی سرد، وقتی اوسامو و شوتا پس از دزدی از فروشگاهی به خانه برمیگشتند، دختر کوچکی را میبینند که از سرما میلرزید. اوسامو تصمیم میگیرد دختر بیپناه را برای چند روزی به خانه بیاورد. بر بدن کودک نشانههایی از خشونت وجود دارد و شبها تختش را خیس میکند. قلب پیر و شرور اوسامو برای این کودک نرم میشود و با وجود دیدن خبر گمشدن او در تلویزیون، تصمیم میگیرد که یوری را برای همیشه پیش خود نگه دارند و به او راههای دزدی را یاد دهند...
اعضای خانواده کی-تایک که همگی بیکار هستند، علاقه زیادی به زندگی در پارک ها دارند اما هنگامی که درگیر یک حادثه غیر منتظره می شوند، همه چیز تغییر می کند…