زنی به دنبال انتقام است و عاشق می شود. در حالی که والدینش در جنگل های آمازون کشده شده اند و او نیز به وسیله قبیله شکارچی سر به عنوان زندانی گرفته شده است...
روز عید است و مردم که مىتوانند از حکمرانان رمى براى یک محکوم به مرگ تقاضاى عفو کنند، از میان » حضرت مسیح « ( روى مانگانو ) و » باراباس « ( کویین ) یک صدا عفو » باراباس « را طلب مىکنند. » باراباس « را به عنوان برده به معادن گوگرد مىبرند، و در آن جا به لطف یکى از پیروان » مسیح « ( گاسمن ) با تعالیم حضرت آشنا مىشود...
در ایتالیا، دانیله دومینیچی، قمارباز و استاد شعر، به شهر ساحلی ریمینی می رسد و برای چهار ماه در دبیرستانی استخدام می شود و جایگزین معلم دیگری می شود. رابطه او با شریک زندگی خود مونیکا در بحران است و او بیشتر وقت خود را با آشنایان جدید و قماربازان جورجیو موسکا، مارچلو و جراردو پاوانی می گذراند...
در طول یک تابستان بسیار گرم، لوسیا در یک کمپ کلیسایی در سیسیل داوطلب می شود، اما ورود یک خادم کلیسا جذاب که به زودی کشیش می شود، برنامه های او را برای همیشه مختل می کند...
زمانی که همسرش توسط رئیس مافیا به نام بنی کشته میشود ، زندگی اش از هم میپاشد . آدام که از حس انتقام لبریز شده است ، یک شیطان را احضار میکند که به او یک قدرت خارقالعاده دهد ، تا از این سفر خطرناک جان سالم به در ببرد ...
دو خواهر به نام های آیا و فاطیما ، نامه ی از همسر فاطیما ، که یک سرباز در ارتش سوریه است ، دریافت میکنند و تصمیم میگیرند که به همسایه امن خود ، یعنی ترکیه مهاجرت کنند . آنها درمسیر خود ، به یک پلیس فراری به نام بلال برخورد میکنند ...
باستیانو تانسو که از بدو تولد ناشنوا بود، در کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفت و به حاشیه رانده شد تا اینکه خشم و هدف خارقالعادهاش برای دشمنی بین خانوادههای واسا و مامیا در قرن نوزدهم گالورا مفید واقع شد...