داستان دو زندانی را در آیندهای نزدیک دنبال میکند که به حبس ابد با اعمال شاقه در سیارهای دوردست محکوم شدهاند. با پیشرفت داستان، آنها بهتدریج دچار پارانویا میشوند و حس هویت و زندگی گذشته خود را از دست میدهند.
هنگامی که خواهر بزرگتر شاهزاده بیا با فردی غیر از خاندان سلطنتی فرار میکند، او که تمام عمر خود را به دور از مسئولیتهای سلطنتی سپری کرده است، اکنون باید وارد عمل شده و به ازدواج برنامهریزیشده با شاهزادهای از یک قلمرو کوچک تن دهد.
تد ایوانز که به خاطر تصادف رانندگی در حالت مستی زندانی شده، قبل از آزادی تهدید میشود که اگر با خانوادهاش تماس بگیرد، کشته خواهند شد. او برای محافظت از آنها خود را تبعید میکند. همسرش سارا تلاش میکند او را متقاعد کند که این تهدید خیالی است، اما از وضعیت روحی ناپایدار تد و احتمال واقعی بودن خطر بیخبر است.
مردی که با یک آهنگ به شهرت رسیده است، بعد از فوت مادر بزرگ خواهر زاده اش، مجبور می شود از او مراقبت کند تا خانواده جدیدی برای او پیدا شود، در حالی که در تلاش است تا آهنگ جدیدی بسازد.
داستان از این قرار است که دو روباه در حال آماده شدن برای تجربهٔ اولین بارِ پدر و مادر شدن هستند. این اتفاق در زمانی رخ میدهد که گرمایش جهانی، قواعد زندگی را برای همهٔ موجودات زنده دگرگون کرده است.
نیک، یک شخصیت قدرتمند و با تجربه، به اروپا آمده تا دان را که درگیر دزدی الماس و مافیای پلنگ شده است، پیدا کند. این دو در حال برنامهریزی برای یک سرقت بزرگ از بزرگترین مرکز مبادلات الماس جهان هستند.
دو سرباز جوان، تحت تاثیر رشادتهای بیلی بیشاپ، خلبان جنگ جهانی اول کانادا، در آگوست ۱۹۱۸ از خط مقدم جبهه عبور میکنند. با وجود عدم پیشروی نیروهای متفقین، پلتون آنها باید در کنار فرانسیس "پگی" پگاهماگابو، تک تیرانداز نامدار آنیشینابه، به طور جانانهای مقاومت کنند.
نویسندهای که با مشکلات مالی و کاری روبروست، در جریان تحقیق درباره یک رهبر فرقه خطرناک، توسط او مورد حمله قرار میگیرد. این رهبر، قدرت زیادی روی پیروانش دارد.
شخصی که به طور جدی به داستانهای جنایی واقعی علاقه دارد، دچار وسواس میشود تا قاتلی را که در همسایگیشان زندگی میکند و مسئول ناپدید شدن صمیمیترین دوستش است، بیابد.
روستایی بتپرست که بر روی استخوانهای قربانیان بیگناه و گناهکار بنا شده، در دل بهشتی باستانی ریشه دوانده است. هنگامی که تعادل بین جسم و خاک برهم میخورد و رو به زوال میرود، آخرین پیرمرد/پیرزن بازماندهی روستا، برای نجات مردمش از خودشان و همچنین از موجودی وحشتناک که از اعماق زمین سر برمیآورد و قصد نابودی آنها را دارد، با جنون و مرگ دست و پنجه نرم میکند.
دختری به همراه دوستش برای دیدار پدرش که یک جنایتکار است به یک استراحتگاه دور افتاده سفر می کنند، اما این دیدار به دلیل حضور افراد خطرناک از گذشته پدرش تبدیل به مبارزه ای برای زنده ماندن می شود.
یک همسایه پیر و بداخلاق و یک دختر کوچولوی اهل لیمویلو که از تخیلات غنی و خلاقانه ای برخوردار است، برای بازگرداندن شادی و نشاط به زندگی پدر دخترک، سفری دلگرم کننده را آغاز می کنند.
یک زن الکلی که زندگی مشترکش در حال فروپاشی است، در شرایطی که مجبور به دفاع از خانه خود در برابر حمله خشونتآمیز پلیسهای فاسد یک شهر کوچک است، در یک اتفاق غیرمنتظره، با یک قاچاقچی مواد مخدر زخمی متحد میشود.
مجموعهای از سرقتهای متعدد از بانکها و خودروها، ساکنان مناطق شمال غربی اقیانوس آرام را به شدت نگران کرده است. یک مامور ویژه افبیآی به تنهایی بر این باور است که این جرایم سازمانیافته، ریشه در انگیزههای مالی نداشته و در واقع کار گروهی از تروریستهای داخلی خطرناک است.
ساوانا برای بازسازی برنامه رادیویی پرطرفدار استخدام میشود، اما به طور ناخواسته در پخش زنده با مجری برنامه همراه میشود و باید بین اختلافات کاری و عشق یکی را انتخاب کند.
پل سالتزمن، کارگردان، به هند بازمیگردد و خاطرات خود را از زمانی که گروه بیتلز در سال ۱۹۶۸ در یک خلوت معنوی زیر نظر مربیگری ماهاریشی ماهش یوگی بودند، زنده میکند.