کارآگاه خصوصی جوسی وارس خسته است. در کارش، در زندگی اش و در دنیا، که فقط عجیب و بی رحم است. وقتی دختر جوان کرتو به قتل رسیده و خانوادهاش وارس را استخدام میکنند، بیحوصلگی به هیجان تبدیل میشود...
کارآگاه جرایم مواد مخدر اسکاری مورد حسادت همکارانش است. ارتباط او با دنیای اموات و مخبران بی رقیب است. چیزی که آنها نمی دانند این است که مادر فرزند او، کریستا، یک معتاد به مواد مخدر است که در آن دنیا زندگی می کند. و اکنون او به زندگی او بازگشته است، زندگی خانگی او را از یک سو متزلزل می کند، و ارتباطات جدیدی را برای سرکوب افزایش واردات دارو ارائه می دهد. اگر فقط او شرکت کند
3 داستان جداگانه در طول دو روز اتفاق می افتد. مسیرهای کاراکترها قطع می شود و ناخواسته بر یکدیگر تأثیر می گذارند. این سه داستان نه تنها توسط شخصیتها، بلکه با بازخوانیهای یک مضمون در فهرستهای مختلف با هم متحد میشوند...
رابطه ای یک شبه میان دو غریبه که زبان مشترکی برای برقراری ارتباط ندارند، با پدیدار شدن ابر خاکستر ناشی از فوران آتشفشان و لغو تمامی پروازها، به مسیری غیرمنتظره کشیده میشود.
دو دوست به نام های روسکان و رانین میخواهند با تاسیس یک شرکت ساخت و ساز از بیکاری فرار کنند. بی سوادی و بی اطلاعی آن ها مانع و مساله ی مهمی نیست چرا که رفیق روسکان کار ها را راه می اندازد...
داستان از زمانی آغاز می شود که گرامپ از پله های زیرزمین سقوط می کند و مچ پایش آسیب می بیند. در نهایت مجبور می شود آخر هفته را در هلسینکی، بخاطر فیزیوتراپی بگذراند. اما او یک زن فراموش کار دارد (بیماری آلزایمر) که باید ازش مراقبت شود...
در روزهای اولیه، رمو آلتونن نوازنده جوانی بود و گروه او به نام Hurriganes ناشناخته بود. این داستان همه چیز در مورد گروه راک فنلاندی و چگونگی معروف شدن آنها است...
ریکی با عمه اش سرنا زندگی می کند و عاشق نواختن درام است. اما وقتی سرنا پایش میشکند، پسر عموی سختگیرش فانی برای مراقبت از او و ریکی وارد خانه میشود...
"فرد دالی" به ایرلند بازمیگردد,در حالی که جایی برای زندگی ندارد و در ماشینش به سر می برد ، ولی یک روز یک اتومبیل قدیمی در کنارش پارک می کند و زندگی تیره و تار او رو به روشنایی می رود...