الکس قصد دارد یک دختر 5 ساله جذاب به نام مایلی که در تایلند زندگی میکند را به فرزندی قبول کند. اما طبق قانون تایلند، والدینخوانده باید یک زوج متاهل باشند. الکس از برادر خود، سزار بورگنولی، که یک دلال ورشکسته اتومبیل است، میخواهد تا به عنوان شوهر دوست الکس، کیم، وانمود کند و این دو برای به سرپرستی گرفتن مایلی به تایلند سفر میکنند. اما پیدا کردن زوجی عجیبتر از کیم و سزار دشوار است...
داستان در مورد زنی جوان در حیفای سال ۱۹۷۹ است که بین سنتهای خانوادگی و خواستههای شخصی خود گیر افتاده است. او در تلاش برای حفظ تعادل بین نقشهای مختلف زندگیاش، با مخالفت اطرافیان روبرو میشود.
یک مرد جوان مشکل دار از شهر بزرگ و همسر سابقش برای آرامش یک شهر کوچک عقب نشینی می کند. او وارد رابطه با زن جوانی می شود که دوست پسرش ناپدید می شود و تازه وارد به عنوان مظنون باقی می ماند.
آلن، کارگردان، متوجه میشود که امانوئل، دوست نویسندهاش، به سرطان مبتلا شده است. او قصد دارد کتاب امانوئل درباره مرگ پدرش را به فیلم تبدیل کند و در این فیلم، خودش نقش پدر را بازی کند و امانوئل هم نقش خودش را. اما بیماری امانوئل، مانع از تحقق این پروژه میشود.
دختری در محوطه کنار دریاچه خانواده اش به دام افتاده است و از برقراری ارتباط با جهان خارج ناتوان می شود زیرا نیروهای ماوراء طبیعی با انرژی و پیامدهای اسرارآمیز خانه را تحت تعقیب قرار می دهند.
3 مرتبه نامزدی جایزه .BAFTA Film Award. همچنین 3 جایزه و نامزد دریافت 5 جایزه دیگر.
پدینگتون که حالا خوش و خرم در کنار خانوادهی براون یکی از اعضای معروف انجمن محلی زندگی میکند، برای خریدن کادوی تولد 100 سالگی خاله لوسیاش دست به کارهای عجیبی میزند...
ین کمدی نامتعارف که فاقد دیالوگهای معنادار و مملو از صداهای نامفهوم و اراجیف است، داستان مردی را روایت میکند که سبک زندگی بورژوایی را به طور کامل طرد کرده و خانه خود را به یک غار خیالی تبدیل میکند.
میشل پس از جدایی از دوست پسرش، حال روحی مناسبی ندارد. او با یک دامپزشک یهودی به نام فرانسوا آشنا می شود و برای پر کردن خلاء عاطفی خود، به دین یهودیت می گرود.
هیچوقت نامزدت را به مراسم سالانه جشن مردان نبر، بخصوص نامزدی که به شکار علاقه داشته باشد؛ داستان فیلم در مورد تجربه خشونت آمیزی است که سه مرد متاهل به دست می آورند.
داستان در تابستان سال ۱۹۱۸ اتفاق میافتد. دو زن جوان به نامهای لوئیز و السا در یک مزرعه دورافتاده در منطقه آلزاس فرانسه زندگی میکنند. ورود یک سرباز فراری آلمانی به نام هرمان، زندگی آنها را دستخوش تغییر میکند و ...
وقتی یک آدمکش به قتل می رسد، از خود پسری چهار ساله به نام سوژو به جای می گذارد. سایه خشونت در هر مرحله از زندگی سوژو را تعقیب می کند. وقتی سوژو بزرگ می شود، متوجه می شود که به نظر می رسد انجام سرنوشت پدرش اجتناب ناپذیر است.
«آندره» (دوبوز) کلاهبردار فرانسوي بيست و هشت ساله ي الجزايري الاصل، هزاران يورو به طلبکاراني در سراسر پاريس بدهکار است. او در نهايت تصميم به خودکشي مي گيرد و مي خواهد خود را درون رودخانه بيندازد که ناگهان چشمش به زن بلندقد و زیبایی مي خورد که او نيز قصد خودکشي دارد. «آندره» زندگي زن (راسموسن) را نجات مي دهد و زن براي قدرداني، به فرشته ي نگهبان «آندره» تبديل مي شود.
فیلیکس به دانشگاه می رود و خانه خانوادگی را ترک می کند. شاید وقت آن رسیده باشد که کارول و بنوا به فکر رابطه خود باشند. اما چگونه پس از 20 سال زندگی مشترک، خود را دوباره کشف کنند؟ مگر اینکه دیگر خیلی دیر شده باشد.