افسر پلیس "سرگی سوبولوف" در حال رانندگی به سمت بیمارستانی بود که همسرش در حال به دنیا آوردن فرزندانشان بود. او که بسیار خوشحال بود، با سرعت زیاد رانندگی کرده و پسری را که در عرض خیابان عبور می کرد را ندیده و با او تصادف می کند...
"ساحل" جوان خوشگذرانی است که علاقه زیادی به "ایشا" دارد در صورتی که "شیتل" هم به ساحل علاقه دارد.پدرخوانده ساحل شب پس از مشاجره با او در مهمانی به قتل میرسد و ساحل به اتهام قتل زندانی میشود...
یوگی خرسه و دوستش بوبو توسط کلانتر به سنت لونیز برده میشوند در حالی که سیندی دوست یوگی به دنبال آنهاست اما سیندی را میدزدند و به سیرک میروند . یوگی و بوبو برای نجات سیندی دست به کار میشوند و …
چارلز (سیمون جی برگر ) و عمویش رالف دو سارق حرفهای ماشین هستند در آخرین سرقت آنان ، رالف کشته میشود و چارلز برای انتقام،گروه حرفهای خلافکاری را تشکیل میدهد…
یک شوالیه و خدمتکارش هنگام کمک به یک جادوگر، بطور اشتباهی از قرن دوازدهم به سال 2000 منتقل می شوند. این شوالیه با یکی از نوادگانش آشنا می شود و سعی می کند راهی برای بازگشتن به زمان خودش پیدا کند...
فرانک هنوز سرگرم مبارزه با جنایتکاران و باندهای خلافکار است. اکنون او باید با بزرگترین دشمنش مبارزه کند، کسی که نام جیگسا را برای خود انتخاب کرده و با تشکیل یک سازمان جنایتکار قدرت زیادی پیدا کرده است...
در سال ۱۹۹۵ «مارتي مک فلاي» يک نامه از دوست خود «دکتر امت براون» دريافت ميکند، و محتويات نامه به مارتي کمک ميکند که ماشين زمان را پيدا کند. مارتي با استفاده از ماشين زمان به غرب قديم ميرود و توجه ميشود که دوستش به دست ارازل و اوباش افتاده است و ...
چهار رفيق ميان سال (آلن، تراولتا، ميسي و لارنس) براي فرار از ملال زندگي روزمره ي خود تصميم مي گيرند با چهار موتور سيکلت از سين سيناتي راهي ساحل اقيانوس آرام در غرب امريکا بشوند. اين چهار رفيق پس از چندي با يک گروه موتور سوار خشن به رهبري «جک» (ليوتا) درگير مي شوند...
برنده 3 جایزه اسکار. همچنین 24 جایزه و نامزد دریافت 28 جایزه دیگر.
«دون ويتو کورلئونه» (براندو) يکي از رؤساي پرقدرت مافياست که به خاطر کمک هايش به مهاجران ايتاليايي در نيويورک به «پدرخوانده» معروف است. پس از مرگ «دون ويتو»، جاي او را پسر کوچک خانواده، «مايکل» (پاچينو)، مي گيرد که پيش از اين علاقه اي به فعاليت هاي غيرقانوني خانواده اش نداشته است. «مايکل» خيلي زود با يک سري قتل و کشتار و پس از تصفيه ي خرده حساب هاي قديمي، پدرخوانده ي جديد مي شود...
اين فيلم با الهام از داستان يک جنگجوي افسانه اي مصري با نام " شاه عقرب " ساخته شده است . داستان در 5000 سال پيش در شهر بدنامي به نام گموراه اتفاق مي افتد . در اين شهر فرمانروايي بدکار وجود دارد که تصميمي گرفته تا تمام چادر نشينان صحرا را از بين ببرد . تعداد کمي از قبايل باقيمانده که هرگز با هم متحد نبوده اند ، بايستي بهم بپيوندند و يا اينکه نابود شوند ...
لس آنجلس، سال 1997. «کارآگاه هريگان» (گلاور) و گروه ضربت ضد مواد مخدرش، در ميانه ي زدو خورد شديد بين دارو دسته ي قاچاقچي هاي جاماييکايي و کلمبيايي گير افتاده اند. هنگام درگيري با دارو دسته ي کلمبيايي ها، موجود مرموزي وارد صحنه مي شود و قاچاقچي ها را قتل عام مي کند. جاماييکايي ها با استفاده از اين فرصت، به رئيس قاچاقچي هاي کلمبيايي حمله مي کنند ولي آنان نيز به دست آن موجود نيمه نامرئي به قتل مي رسند...
صفیر ژاپن برای ملاقات از سیستم تاکتیکی علیه گانگستر ها به مارسیلیس آمده اما در این هنگام گروهی از ژاپنی ها که برای یاکوزا کار می کنند او را می دزدند. مامور جوان Emilien و دوست دخترش Petra برای نجات سازی او از دست گانگسترها انتخاب می شوند. در این هنگام دنیل (راننده تاکسی) با مهارت های خود برای نجات سازی صفیر ژاپن همکاری می کند و …
« مت کالدر » ( میچم ) ، « کى » ( مونرو ) و « هرى وستن » ( کالهون ) را که قایقشان در حال غرق شدن است نجات میدهد . « هرى » در عوض اسب او را میدزد و « مت » و « کى » را همراه با پسر کوچک « مت » ، « مارک » ( رتیگ ) ، در معرض خطر سرخپوستان رها میکند .