داستان "اومامی" درباره سرآشپزی به نام سینا بورا است که در استانبول صاحب یک رستوران مجلل است. او در این شب خاص، با فشارهای زیادی از جمله مدیریت رستوران، مشکلات شخصی و خواستههای تیمش روبروست.
هی جون، پسری جوان، گرفتار تسخیر روحی پلید گشته است. راهبه یونیا، به همراه دستیارش میکائلا، برای نجات او تلاش میکند. کشیش پاول سعی در درمان او از طریق روشهای پزشکی دارد، در حالی که کشیش اندرو برای بیرون راندن روح خبیث از هی جون، دست به مراسم جنگیری میزند.
داستان کائنات اختر، یک زن پاکستانی که به اشتباه به عنوان یک فرد نظامی زندانی شده است را دنبال میکند. یک روزنامهنگار به نام وِدانْت او و دخترش که در زندان به دنیا آمده است را پیدا میکند. او که حس عدالتخواهی قویای دارد، ماموریتی را برای کشف حقیقت آغاز میکند.
کارلوس و النا قصد دارند از هم جدا شوند، اما درست لحظه ای پیش از امضای برگه های طلاق، یک نفر از راه می رسد و به آن ها پیشنهاد می دهد به گذشته برگردند و فرصتی دوباره داشته باشند. آنها به سال 1994، یعنی سالی که برای اولین بار با هم آشنا شدند، سفر می کنند و ماجراهایی خنده دار و احساسی را تجربه می کنند و...
داستان دربارهی برادری است که در شهر پرآشوب نیواورلئان و در میان افراد خلافکار زندگی میکند و تلاش میکند تا به رویای خود برای تبدیل شدن به یک ستارهی بسکتبال دست یابد.
داستان دربارهی سونو مدل، یک آرایشگر معروف است که برای دلیلی مجبور میشود خود را به شکل یک زن به نام لیلا تغییر دهد. این تغییر قیافه باعث ایجاد ماجراهای خندهدار، عاشقانه و پر از هیجان میشود و در نهایت به یک آشوب کمدی منجر میگردد.
یک کشیش و یک کارآگاه، که اعتقاداتشان محرکشان است، در پی یافتن فردی گمشده هستند. کشیش، پس از آنکه در وحی الهی، رباینده پسرش را شناسایی میکند، مصمم به انتقامگیری میشود.
داستان، روایتگر به هم پیوستن زندگی سه فرد با پیشینههای گوناگون در خلال یک مسابقهٔ مهم کریکت در شهر چنای است. این همزمانی، آنان را وادار به اتخاذ تصمیماتی میکند که مسیر زندگیشان را برای همیشه تغییر میدهد.
در سال 2004، هنگام بازسازی زندانی در اسرائیل، قدیمیترین عبادتگاه مسیحیان کشف شد. این مکان دارای موزاییکی است که عیسی را خدا معرفی میکند. مستندی درباره اهمیت تاریخی و مذهبی این مکان ساخته شده است.
داستان درباره سه دوست است که در اواخر دهه بیست زندگی با چالش های مربوط به عشق، کار و روابط نامنظم روبرو می شوند. این چالش ها، دوستی و خودباوری آنها را مورد آزمایش قرار می دهد.
در شهری ساحلی، مخلوق هیولایی دکتر روپرت که شبهنگام در پی جمعآوری اعضای بدن برای مقاصد شوم خود است، باعث ایجاد هرج و مرج میشود. هیچکس در امنیت نیست.
هنگامی که یک مامور اطلاعاتی به دیجیای که دیگر در اوج نیست، پیشنهاد میدهد تا رقیب جوانش را از میدان به در کند، او این پیشنهاد را شانسی برای بازگشت به دوران اوج خود با یک آهنگ پرمخاطب تلقی میکند.
روح نژا و آئوبینگ پس از یک فاجعه نجات یافت، اما بدنهایشان در حال نابودی بود. تایئی ژنرن تصمیم گرفت با استفاده از نیلوفر هفت رنگ، بدنهایشان را دوباره بسازد.
در سال 1986، در شمال کالیفرنیا، زیتون اویل به همراه برادرش کاستور و دوستانشان، برای تماشای بارش شهابی و دنبالهدار هالی به سفری کمپینگی میروند. اما شب هنگام، شهاب سنگی، ملوان زبل را به ماشین کشتاری بیرحم و غیرقابل مهار تبدیل میکند و شبشان به وحشت بدل میشود.