این فیلم بر اساس موعظه های کشیش استوس دبلیو پیرکل، هشدار می دهد که اگر شهروندان از راه های فاسد خود دست نکشند و برای نجات به خدا و عیسی روی آورند، چه بر سر آمریکا خواهد آمد...
در سال 1998، یک جنایت خیره کننده جاسپر، تگزاس را در کانون توجه قرار داد. اتفاقی که در آن غروب تابستانی افتاد - مرگ جیمز برد جونیور، مسافر سیاهپوست به دست سه مرد سفیدپوست - نقطهی عطفی برای وضعیت روابط نژادی در آمریکا شد....
پس از سالها انتظار ، یک قلب مناسب برای جیل مدوکس در دسترس قرار می گیرد. اما احساس بسیار عجیبی می کند و به نظر می رسد که شخصیت او را به طور کامل تغییر می دهد،...
پدر و مادری که کودک خود آدام را بر اثر تصادف رانندگی از دست میدهند و با اصرار از یک متخصص علوم پزشکی میخواهند فرزندشان را در فرایندی غیرقانونی و پیچیده شبیهسازی کند و او را به همان شکل که بود به آنها بازگرداند. این اتفاق میافتد، اما آدام ویژگیها و رفتارهای عجیب و غریبی از خود بروز میدهد که با شخصیت فرزندشان بسیار متفاوت است. حتی آدام در حالتی خلسه وار خود را به جای آدمهای دیگر میبیند و از مسائل و افرادی صحبت میکند که به خاطرات گذشتههای وی مربوط میشود...
دیوید وایزمن یازده ساله دیوانه کریکت است و در آن خوب نیست. او تمام وسایل آن را دارد اما هیچ مهارتی ندارد. وقتی یک خانواده جامائیکایی به خانه همسایگی آنها نقل مکان می کنند و یک تور کریکت در باغ پشتی می سازند، دیوید در بهشت هفتم قرار می گیرد ...
فیلمی درباره رابطه دوستانه و عاشقانه بین سه نوجوان . مِنگ کِرو دختری است که عاشق دوست خود یوئِژِن است، اما یوئِژِن عاشق پسری به نام شی هائو است. یوئِژِن از کِرو میخواهد که به شی هائو ابراز علاقه کند، اما شی هائو فکر میکند که کِرو عاشق او است و شروع به تعقیب او میکند. کِرو سرانجام راز خود را به شی هائو میگوید و ...
"کاترینا" پانزده سال پیش مادرش را از دست داده.او دختر 17 ساله خجالتی است که خود را وقف موسیقی و هنر کرده است و خانواده اش تنها اجازه خروج از خانه را برای شرکت در کلاس رقص می دهند.وقتی او با مردی آشنا می شود...
داستان فردی 23 ساله به نام وال که زندگی اش مملو از رویاست. او برای بازیگری به نیویورک سفر می کند. در یک کشور و شهر عجیب، بی پول و بی دوست تنها مانده است. در آنجا وی با افراد عجیبی ملاقات می کند که آنها نیز به دنبال ...
داستانی شبیه به فیلم کوتاه "برشهای کوتاه" (1993)، اما با بودجهای کمتر، در یک روز گرم ژوئنی در شهر بندری آنتورپ روایت میشود. ناتالی، شوکی برادرش، والتر دوست پسرش و لارا دوست دختر سابق او، فرمین نگهبان گالری، پل گارسین معلم فرانسوی ناراضی، چند جوان خوشگذران از شهر گنت و ویندمن مرموز، هرکدام به صورت جداگانه و بدون ارتباط ظاهری با هم، به انجام کارهای خود مشغول هستند.
فردریک پسر شادی است و به نظر می رسد که زندگی کاملی دارد. با این حال، همه چیز تغییر می کند زیرا زندگی فردریک از هم می پاشد که دوستش پیا ناگهان به او می گوید که قصد دارد او را به خاطر مرد دیگری ترک کند...
جان وین گیسی (مارک هولتون) قاتل سریالی واقعی، موضوع این درام بیوگرافی است. اگرچه گیسی یک مرد خانواده و صاحب کسب و کار مورد احترام است و حتی به عنوان یک دلقک مردم محلی را سرگرم می کند، اما او یک سرگرمی مرگبار را پنهان می کند...
سام رابرتز تصور میکرد که به تمام پرسشهای زندگی پاسخ داده است: هدف از زیستن، مفهوم عشق و نقشهای برای یک آینده بینقص. اما ورود چارلی به زندگیاش، همه چیز را دگرگون کرد.
موتورسوار حرفه ای از نیوهمپشایر به کالیفرنیا می رود تا دوباره مسابقه دهد. او در این راه با زنان نیازمند ملاقات میکند که درمان تنهاییاش را برای او فراهم میکنند، اما تنها زن خاصی از گذشتهاش او را واقعاً راضی میکند.