در دهه ۱۹۷۰، «اوم» (شاهرخ خان) که یک بازیگر بلند پرواز است به قتل می رسد. اما طولی نمی کشد که در عصر حاضر دوباره متولد می شود. او شروع می کند به تحقیق درباره ماجرای مرگش و همینطور پیدا کردن «شانتی»، عشق زندگی سابقش.
اندی که آرزو دارد یک رقاص مشهور و ماهر شود با تشویق برادر بزرگش تایلر و دوستانش در آزمون ورودی کالج هنر مریلند شرکت کرده و در نهایت بعنوان یکی از برگزیدگان آزمون پذیرفته میشود . اما او قبلاً عضو گروه رقص غیرقانونی ۴١٠ بوده و اعضای گروه موافق با این موضوع نیستند و بنابراین اندی را از گروه اخراج میکنند . در ادامه اندی میکوشد پس از ورود به آنجا با شرایط جدید کنار آمده و استعداد خودش را به رخ همه بکشد…
ویت و همسرش که بتازگی از آمریکا به تایلند آمده اند به یک هتل ۵ ستاره میروند. ویت برای خریدن سیگار به لابی هتل میرود و پس از آن یک فنجان قهوه سفارش میدهد. متصدی بار که از ویت خوشش امده مکالمه ای را با او شروع میکند که نقطه آغازین داستان عشق و حسادت درون فیلم می باشد…
دانش آموز دبیرستانی «نیک اولری» که عضو دو گروه موسیقی هم هست، شبی در منهتن با دختری بنام «نورا سیلوربرگ» آشنا می شود، دختری که از نیک تقاضا می کند به مدت ۵ دقیقه نقش دوست پسرش را بازی کند...
حومه ی سن فرناندو ولی، لس آنجلس. »کریس« (ویلسن) و »لیزا ماتسن« (واشینگتن) به خانه ای در همسایگی »ایبل ترنر« (جکسن) اسباب کشی می کنند. »ترنر« پلیسی با سابقه است که همسرش از او جدا شده و...
هنگامی که پدر هدر میسون ناپدید می شود؛ او به داخل یک دنیای موازی عجیب و ترسناک کشیده می شود. دنیایی که جواب تمام کابوس های وحشتناکی که از دوران بچگی همراهش هستند در آنجا نهفته است...
این باور وجود دارد که وقتی کسی می میرد روحش به مدت 49 روز در چونگچون یا درعالم برزخ می ماند تا سرنوشت نهاییش مشخص شود، که آیا باید به جهنم برود یابه بهشت و یا دوباره متولد شود. وقتی یی کواک که قاتل اهریمنان است با مرگ گریبان گیر می شود و داخل همین عالم می گردد.
بعد از سقوط امپراطوری هان، چین میان سه پادشاه تقسیم و کشور دستخوش جنگ داخلی شده است. قلمرو پادشاه وی در شمال که توسط کائو کائوی خبیث اداره می شود، قلمرو پادشاهی وو در شرق که سردار سان کوآن در راس آن قرار دارد و ضعیف ترین قلمرو که شو نامیده شده و در غرب قرار دارد.
یک زن جوان بنام کریستینا بین مرگ و زندگی گیر افتاده است... و یک مامور تشییع جنازه که ظاهرا توانایی انتقال مردهها را دارد، او را برای رفتن به دنیای آخرت آماده می کند. اما از طرفی این احتمال وجود دارد که کریستینا هنوز زنده باشد و قصد مرد زنده به گور کردن او باشد.
«جان» و «جنیفر» که به تازگی ازدواج کرده اند، تصمیم میگیرند که سرپرستی یک سگ را بر عهده بگیرند. یک سگ سرکش و نافرمان، که درسهای بزرگی به این خانواده میدهد.