در شبی که ماه گرفتگی کامل رخ می دهد، صدای غریبه ای از آینده از طریق رادیو عتیقه داخل اتاق یونگ (یئو جین-گو) طنین انداز می شود. "می شنوی؟" رادیوی اسرارآمیز دو دانشجوی کالج را که بیست سال از هم فاصله دارند به هم متصل می کند. آنها هر شب چت می کنند، داستان های عاشقانه یکدیگر را به اشتراک می گذارند و ...
داستان فیلم دربارهٔ خانوادهٔ افسانهای کِلِیدها (Clade) است، خانوادهای از کاشفان که اختلافاتشان تهدیدی برای سرنگونی آخرین و حیاتیترین ماموریتشان در سرزمینهای ناشناخته و خائنانه است، زیرا موجودی در انتظار آنها است...
داینیوس، خواننده جوان راک، به امید دیدار معشوق خود در سرزمین رویایی خود را در خانه ای دورافتاده روستایی محصور می کند که اطراف آن را باتلاق ها احاطه می کند...
آنا و ماکسی زوجی در 30 سالگی هستند که به تازگی خانه رویاهای خود را پیدا کرده اند. همه چیز عالی است تا زمانی که متوجه شوند که خانه هر آنچه را که بخواهند به آنها می دهد. اما، اگر آنها این کار را متوقف کنند چه اتفاقی می افتد؟...
نیروهای شر به آرژانتین فرود می آیند. بهترین امید بشر، یک شمن افسانهای، در یک دیوانهخانه محبوس میشود که وقتی نبرد علیه رستاخیز اهریمنی شخصی می شود، باید از آنجا فرار کند...
هنگامی که یک نیروی شرور به پادشاهی آگونوس تسلط پیدا می کند، یک شوالیه تنها باید برای یافتن آخرین اژدها ماموریتی خطرناک را آغاز کند و جهان را از این ابر شرور نجات دهد...
شرارت وحشتناکی ظهور کرده است. گرگها بار دیگر زوزه میکشند، اما تنها گرگینهای مانند اسکات مک کال، میتواند هم متحدان جدید را جمع کند و هم دوستان مورد اعتماد را برای مقابله با دشمنی که میتواند قویترین و مرگبارترین باشد، متحد کند...
هنگامی که زنی به خانه جدیدی نقل مکان می کند، با موجودی مرموز، جعبه سیاه، ملاقات می کند، که با نگاه کردن به روزنه آن، جهان های متعددی را باز می کند که هر کدام از منظر زن متفاوتی دیده می شوند...
کارگاه جان هابز (دنزل واشنگتن) پس از دستگیری یک قاتل زنجیرهای (الیاس کوتیاس) و نظارت بر اعدام او، متوجه میشود روش جنایات او هم چنان اعمال میشود. «هابز» بر حسب تصادف درگیر پروندهٔ یک پلیس که سی سال پیش خودکشی کرده میشود و از طریق دختر او و کتابهایی که مییابد، پی میبرد که فرشتهای سقوط کرده و در جسم انسانها حلول میکند...
"جان" صبح در يک هتل ناشناس و عجيب تنها از خواب بر می خيزد. او حافظه اش را از دست داده و پليس نيز بخاطر يکسری جنايت که او هيچ چيزی در موردشان به ياد نمی آورد، در تعقيب اوست. زماني که او می کوشد تا گذشته اش را بخاطر آورد وارد يک دنيای زير زمينی می شود که توسط يکسری موجودات بسيار قدرتمند که به بيگانه مشهور هستند کنترل می شود. اين بيگانه ها دارای اين قدرت هستند که افراد را به خواب ببرند و شهر و اهالی آن را دچار تغيير کنند. اکنون جان بايستی راهی را برای متوقف کردن آنها قبل از اينکه کنترل ذهن وی را بدست گرفته و او را نابود کنند، پيدا کند.
واتانوکی توانایی خاصی در دیدن یاکاشی دارد. یک روز، او توسط یک پروانه به یک فروشگاه مرموز هدایت می شود. در آنجا با صاحب فروشگاه یوکو آشنا می شود. به او می گوید که آرزوی ارزشمندترین چیزش را به او خواهد داد...
تقریباً 5000 سال پس از اعطا شدن به او با قدرت های قادر خدایان مصری - و زندانی شدن به همان سرعت -"آدم سیاه" (جانسون) از مقبره زمینی خود آزاد می شود و آماده است تا شکل منحصر به فرد خود را از عدالت در دنیای مدرن رها کند...