هیچ قاعده و مکانی برای مخفی شدن در برابر تیرهای مرگبار Highway Warriors وجود ندارد که جاده ها را در ماشینهای تخریب ویران می کنند. اما یکی از جنگجویان با کمک خودروی زره پوش خود که آتش می زند و دارای سوخت هسته ای است ، در برابر شانس های غیرممکن ایستادگی می کند...
اسکوبی دو و گروهش از عموی فرد دیدن می کنند تا در مورد یک مسافرخانه جنون زده دوران استعمار که او در تلاش است آن را به یک تفرجگاه تبدیل کند ، تحقیق کنند...
یک فضانورد ناسا که سالها پیش بازنشست شد تا بتواند مزرعه خانوادگی خود را نجات دهد ، هرگز رویای سفر به فضا را رها نکرده است و با وجود تهدیدهای دولت برای متوقف کردن او ، به دنبال ساخت موشک خود است.
هنگامی که رابطه یک پسر کوچک با یک پاگنده پیوند می خورد و می بیند که میمون شبیه انسان در خطر است ، او باید شهامت پیدا کند تا در برابر بزرگترهای خود بایستد تا موجود افسانه ای را نجات دهد و او را آزاد کند...
ظهور لیکانها، حکایت از داستانی در قرون وسطی دارد که در آن دو دسته اشرافی خون آشامان و لیکانها با یکدیگر درگیر می شوند، یک مرد جوان از لیکانها بنام «لوشن» (شین) در مقابل رهبر قدرتمند خون آشامان به نام «ویکتور» (نایی) بپا می خیزد و او در این راه از عشق پنهانیش «سونجا» (میترا) که یکی از خون آشامان است یاری می طلبد اما...
سانگا و همسرش که زندگی مشقت باری در شهر ماهیسماتی دارند، فرزندی به دنیا میاورند و این کودک بزرگ می شود و کم کم در می یابند که او برای هدف بزرگی به دنیا آمد است و...
پنج توله سگ یک کامیون حمل بستنی را به هواپیما می رسانند و در نهایت با محموله بستنی به آلاسکا پرواز می کنند. آنها در آنجا یک دوست توله سگ و پسری را پیدا می کنند که برای یک مسابقه بزرگ به پنج سگ نیاز دارد.
«ويليام تاچر» (لجر)، ملازم يک شواليه ي قرن چهاردهمي، به طور اتفاقي جايگزين ارباب فقيرش مي شود و به جاي او در مسابقات نيزه بازي روي اسب شرکت مي کند. «تاچر» در مسابقه برنده مي شود و تصميم مي گيرد کار جديدش را ادامه دهد...
در دریاچهای در یکی از کوهستانهای نیوزلند، شکارچی به نام گیبی گیبسون تکههایی از هواپیمایی از جنگ جهانی دوم پیدا میکند. زمانی که او این موضوع را به اطرافیان خود میگوید توسط گروهی تهدید میشود...