یک دختر جوان که به پیوند کلیه نیاز دارد، قصد ازدواج با کسی را دارد که بتواند کلیه خود را به او اهدا کند. او در این مسیر، مرد جوانی را ملاقات میکند که بیماری مغزی دارد.
دختری جوان که آرزوی آشپزی دارد، برای رسیدن به این هدف به شهر میرود. در آنجا بهطور تصادفی کتاب آشپزی یک آشپز معروف قدیمی را پیدا میکند و زندگیاش مسیر جدیدی پیدا میکند.
نیکول، نویسندهی سرشناسی در حوزه سفرهای بینالمللی، برای نگارش مقالهای جدید دربارهی یک مقصد ساحلی رویایی، مکانی دلنشین را اجاره میکند. اما به طور اتفاقی، کید، نمایندهی بازاریابی یک مجلهی رقیب گردشگری، نیز همان مکان را رزرو کرده است.
اریکو، دانشآموزی ساده و کمرو، به آکیرا اومی، پسر محبوب مدرسه، علاقهمند است. اما زمانی که چهره واقعی آکیرا، یعنی شخصیتی دوگانه و زشتکلام، برای اریکو آشکار میشود، اوضاع پیچیدهتر میشود.
داستان، درام عاشقانهای است که در محیطی خاص (آسانسور یک هتل) اتفاق میافتد. تضاد بین موقعیت اجتماعی دو شخصیت اصلی (پسر آسانسور سوار و معشوقه سرمایهگذار) و انتخابهای دشوار زندگی، از جمله مواردی است که در این داستان به تصویر کشیده میشود.
لاکی، راننده تاکسی جوانی که آرزوی سفر به انگلستان را در دل داشت، به دلیل محدودیتهای مالی، از تحقق این آرزو بازماند. در همین حال، او شیفته دختری به نام پالی میشود. پدر پالی برای تسهیل مهاجرت دخترش به انگلستان، پیشنهاد یک ازدواج ساختگی میدهد. لاکی نیز با امید به جلب محبت پالی، با این پیشنهاد موافقت میکند.
گریس به دلیل یک اشتباه در مکانی که رویاها در آن شکل میگیرند، مدام خواب مردی به نام مایکل را میبیند. اما وقتی این دو در واقعیت همدیگر را ملاقات میکنند، مایکل او را نمیشناسد.
سوفی میچلز با استفاده از برنامههای ده مرحلهای خود به موفقیتهای بزرگی دست یافته بود. اما وقتی تصمیم میگیرد برای پیدا کردن عشق هم از روشی ده مرحلهای استفاده کند، متوجه میشود که نمیتوان برای قلب یک لیست نوشت.
استاد بازاریابی، کلی جونز، وظیفهی سخت کول دیویس، مدیر پرتاب را دشوارتر میکند. هنگامی که کاخ سفید این ماموریت را بسیار مهم میداند که نمیتواند شکست بخورد، به جونز دستور داده میشود تا به عنوان یک برنامه پشتیبان، یک فرود جعلی بر روی ماه را اجرا کند.
داستان دو شخصیت متفاوت را روایت میکند: آچو، پستچیای که به دلیل سرعت عمل بالا همیشه زودتر از دیگران بیدار میشود و رینکا، عکاسی که به دلیل کندی عمل همیشه چشمهایش را هنگام عکاسی میبندد.
دیو در آستانه ورود به دنیای بزرگسالی است. او در این گذار پر فراز و نشیب، با چالش بزرگی روبروست: وابستگی بیش از حد به مادرش. این وابستگی، مانعی جدی بر سر راه رشد شخصی او محسوب میشود.