داستان اين فیلم در ارتباط با زن و شوهر محققی میباشد که بر روی حشرات تحقیقات میکنند اما بر اثر تزریق اشتباهی دارویی به یک حشره باعث تغیر ژنتیکی در این نوع حشرات میشوند و ...
«مارتین بلانک» یک مامور حرفه ای است، که برای یک ماموریت به حومه شهر دیترویت فرستاده می شود و بر حسب تصادف جشن تجدید دیدار دوران دبیرستان او نیز در همان مکان برگزار می شود...
پس از سقوط يک هواپيما در جنگلي در افريقا، پسري به نام «جرج» در ميان قبيله ي بوکووو گم مي شود تا اين که ميمون سخن گوي انسان نمايي به نام «ايپ» (کليز) او را نجات مي دهد و بزرگش مي کند. «جرج» (فريزر) تبديل به مردي قوي و سرزنده و خوش قلب مي شود. مدتي بعد «جرج» با «اورسلا استن هوپ» (مان) زني که از سن فرانسيسکو به بوکووو آمده و گم شده آشنا مي شود.
یک خانم سناتور با تلاش زیاد موفق میشود یک زن را در تمرینات نیروی دریایی ارتش ثبت نام کند، در حالی که هیچ کس انتظار ندارد او از امتحانات پیش رویش سربلند بیرون آید…
«فردي هفلين» (استالون) کلانتر شهرکي در نيوجرزي است که بسياري از مأموران اداره ي پليس نيويورک هم ساکن آن جا هستند. «مو تيلدن» (دنيرو)، بازرس اداره ي پليس نيويورک، در تحقيقاتش درباره ي تعدادي پليس فاسد و کلاهبردار، به اين شهرک و کلانترش، «فردي هفلين» مي رسد. «هفلين» با «تيلدن» هم کاري مي کند و رفته رفته پي مي برد که برخي از قهرمانان زندگي اش چندان هم زندگي وارسته اي ندارند…
«جري فلچر» (گيبسن)، راننده ي تاکسي نيويورکي، کارش شده کشف توطئه هايي که در سطح کشور و دنيا در حال جريان است. يک روز «جري» ربوده مي شود و حالا او اطمينان پيدا مي کند که يکي از توطئه هايي که کشف کرده بايد درست و واقعي بوده باشد...
در يکي از جاده هاي بياباني نيومکزيکو «جف تيلر» (راسل) مشغول تعمير جيپ خود است که يک راننده ي ظاهرا دل سوز کاميون سر مي رسد و همسر «جف»، «ايمي» (کويينلن) را با خود مي برد تا از رستوراني که در نزديکي آن جاست تلفن کند و کمک بخواهد. کمي بعد «جف» خودش اتومبيل را به کار مي اندازد. اما وقتي به رستوران مي رسد اثري از «ايمي» در آن جا پيدا نمي کند...
در میان ویرانه های یک کشتی، نوزادی توسط گروهی نینجا نجات داده شده و به عنوان یکی از آنها بزرگ می شود. اما "هارو" هیچگاه نتواست خود را یکی از آنها بنامد. تا اینکه در نهایت او شایستگی های خود را به اثبات می رساند و...
«رابرت» ( ایوان مک گرگور ) یک نظافتچی است که بعد از اینکه رئیسش او را اخراج کرده و یک روبات را جایگزین او می کند، تصمیم می گیرد دختر رئیسش، «کلین» ( کامرون دیاز ) را گروگان بگیرد و …
تاکشی یامادا به دهکده ای کوچک در منطقه هوکوریکو می رسد و در کارخانه کوچکی که خمیر ماهی درست می کند شروع به کار می کند. او در یک ساختمان آپارتمانی قدیمی و ارزان زندگی می کند و آرام آرام ساکنان دیگر را ملاقات می کند. او با کوزو دوست می شود که دلیل پنهانی آمدن تاکشی به دهکده را متوجه می شود...
کشف این که خانه آنها توسط روحی به نام ارنست تسخیر شده است، خانواده کوین را در رسانه های اجتماعی متحیر می کند. اما وقتی کوین و ارنست به ته راز گذشته ارنست می رسند، هدف سیا می شوند...
با حمله ناگهانی ژاپنی ها، سرلشکر بریتانیایی مالتبی و افسران ارشدش با این تصمیم دست و پنجه نرم می کنند که یا تا سرحد مرگ بجنگند یا تسلیم تحقیرآمیز مستعمره بریتانیا در هنگ کنگ را ارائه دهند...
وِسپِر 13 ساله که پس از فروپاشی اکوسیستم زمین برای زنده ماندن با پدرش تلاش می کند، باید از هوش، قدرت و توانایی های هک زیستی خود برای مبارزه برای آینده استفاده کند...
پس از اینکه یک سرقت از مغازه سمساری اشتباه پیش می رود ، دو جنایتکار به یک خانه مزرعه دورافتاده پناه می برند تا اوضاع آرام شود اما چیز بسیار خطرناک تری پیدا کنند...
در سال 1909، ویلی بوی و عشقش، کارلوتا، پس از اینکه به طور تصادفی به پدرش شلیک کرد در یک درگیری ، فرار میکنند. با آمدن پرزیدنت تافت به منطقه، کلانتر محلی دو سرخپوست آمریکایی را هدایت می کند تا آنها را پیدا
کنند...