قاتل حرفهایای به نام کد ۱۳ که تنها ۱۷ سال داشت، پس از اجرای ناموفق یک ماموریت در خاک ژاپن، فعالیتهایش موقتاً متوقف شد. در همین حین، او با پسربچهای ۱۱ ساله به نام مونجی آشنا شد که مادرش را از دست داده بود. کد ۱۳ تصمیم قاطعی گرفت تا مونجی را از خطر نجات دهد.
یک مامور اداره ی مهاجرت که با چالشهای اخلاقی امنیت مرز دست و پنجه نرم میکند و زنی بدون مدرک هویتی که برای فرار از چنگال یک کارتل بیرحم تلاش میکند، در مسیر یکدیگر قرار میگیرند و برای نجات جان دختری بیگناه با هم متحد میشوند.
لانگ، پس از آنکه از زندان آزاد میشود، به زادگاهش در شمال غربی چین بازمیگردد. او که به عنوان عضوی از گروهی مأمور جمعآوری سگهای ولگرد پیش از المپیک ۲۰۰۸ بوده است، با یک سگ سیاه سرگردان پیوندی ناگسستنی مییابد. این دو روح تنها، سفری تازه را با هم آغاز میکنند.
شیلی، ۱۹۵۵. پرونده ماریا کارولینا گیل، نویسنده مشهوری که معشوق خود را به قتل رسانده، توجه مرسدس، منشی خجالتیای که برای قاضی پرونده کار میکند، را به خود جلب میکند.
زنی مرموز با مردی که دخترش کشته شده و اکنون به دنبال انتقام است، همکاری میکند. آنها با هم اعضای یک سازمان را میربایند و شکنجه میدهند تا بفهمند واقعاً چه اتفاقی افتاده است.
ترزا، زن میانسالی است که به دلیل شرایطی خاص، تابستان را مجبور میشود با مادرش زندگی کند. این همزیستی اجباری باعث ایجاد تنش و در عین حال فرصتی برای نزدیک شدن و شناخت بیشتر مادر و دختر میشود.
هنگامی که یک رهبر مرموز حکومت خود را در زندان بزرگ و ترسناک پلتفرم، که مجرمان مختلفی را در خود جای داده است، آغاز میکند، یک ساکن جدید، درگیر نبرد علیه این روش بحثبرانگیز و مبارزه با سیستم تغذیه وحشیانه میشود، اما…
نادین در رابطه خود با همسرش دچار مشکل شده است. او تلاش میکند تا عشق از دست رفته را دوباره زنده کند، اما متوجه میشود که چیزی که زمانی او را به همسرش جذب کرده بود، دیگر وجود ندارد.
این داستان درباره یک خانواده به ظاهر معمولی است که رازی تاریک دارند: آنها خونآشام هستند. با وجود میل طبیعیشان به خون، آنها تصمیم میگیرند از نوشیدن خون خودداری کنند؛ اما روزی رازشان فاش میشود.
الهام گرفته از یک داستان واقعی؛ ماجراجویی جذاب یک پنگوئن گمشده که از یک نشت نفت نجات پیدا میکند و زندگی یک ماهیگیر دلشکسته را دگرگون میکند. آنها به زودی به دوستان غیرمنتظرهای تبدیل میشوند که حتی اقیانوس پهناور نمیتواند آنها را از هم جدا کند.
گروهی از دوستان برای برگزاری یک مهمانی پیش از عروسی دور هم جمع میشوند که با ورود دوستی قدیمی و بازی مرموزی که او با خود آورده است، به کابوسی هولناک تبدیل میشود. این بازی، اسرار، خواستهها و کینههای پنهان سالها را برملا میکند.
پیرمردی بدخلق و بیمیل، راهی اسپانیا میشود تا آخرین بار دوست قدیمیاش را که در آستانه مرگ است ملاقات کند. همسر او که به آلزایمر مبتلاست نیز او را همراهی میکند. در طول سفر، این پیرمرد سخت دل، آرامآرام نرمتر میشود و عشق را دوباره در زندگیاش پیدا میکند.