اطلاعیه
کاربران عزیزی که اکانت خود را به بات تلگرام ما متصل میکنند، علاوه بر دسترسی به خدمات ویژه، کدهای تخفیف اختصاصی نیز دریافت خواهند کرد.
فقط کافی است همین حالا از طریق لینک زیر اکانت خود را به تلگرام متصل کنید و از مزایای ویژه بهرهمند شوید: اتصال اکانت به تلگرام
مدیریت نایت مووی
زندگی آیوی و تئو، زوجی که در ظاهر همه چیزشان ایدهآل است، با داشتن شغلی موفق، ازدواجی عاشقانه و فرزندانی دوستداشتنی، بسیار آسان به نظر میرسد. اما در زیر این ظاهر بیعیبونقص، طوفانی در حال شکلگیری است: با رکود شغلی تئو و پیشرفت آیوی، رقابت شدید و کینههای پنهان میان آنها فوران میکند.
گروهی از پسران نوجوان در یک رقابت سالانه شرکت میکنند که به «راهپیمایی طولانی» شهرت دارد. در این مسابقه، شرکتکنندگان باید سرعت مشخصی را در طول راهپیمایی حفظ کنند؛ در غیر این صورت با شلیک گلوله از دور مسابقه حذف خواهند شد.
در سال ۱۹۶۸ و در کشور ویتنام، گروه شناسایی «جوخه کرکس» به یک دره دورافتاده در جنگل اعزام میشوند. مأموریت آنها پیدا کردن اثری از گروهی از نیروهای کلاه سبز گمشده است، اما به زودی میفهمند که تنها کسانی نیستند که در آنجا حضور دارند.
چارلی مجبور به بازنگری در کسبوکار مکانیکی خود میشود و در این بین، به رقیب تجاری خود یعنی «بو» که در فضای مجازی محرم اسرار اوست، اعتماد میکند. ارتباط آنها علیرغم رقابت حرفهای در دنیای واقعی، عمیقتر میشود.
زنی در سفری انفرادی در مناطق برفی شمال مینه سوتا، بهطور اتفاقی با صحنه آدمربایی یک دختر نوجوان روبرو میشود. او درمییابد که کیلومترها از نزدیکترین شهر و دور از دسترس آنتن موبایل، تنها امید این دختر نوجوان برای نجات است.
پس از نابودی نیمکره شرقی زمین توسط یک شراره خورشیدی عظیم، یک گنجیاب ماجراجو به اروپا میرود تا تابلوی ارزشمند مونالیزا را پیدا کند. در این سفر، او درمییابد که دنیا بیش از یک اثر هنری، به یک قهرمان واقعی نیاز دارد.
مردی انگلیسی برای دیدار مجدد با برادر گوشهنشین و از خود راندهاش، راهی جنگلهای شمال انگلستان میشود. گذشته پیچیده و دگرگونشده آنها، که متأثر از اتفاقات مهمی در دهههای پیش بوده، انگیزه این سفر است.
تورو کونیشی (Toru Konishi)، دانشجوی دانشگاه، زندگی کسلکنندهای داره که اصلاً شبیه اون چیزی نیست که تو رویاهاش از زندگی دانشجویی تصور میکرد. یه روز، چشمش به هانا ساکورادا (Hana Sakurada)، یه دختر دانشجو با موهای گوجهای و قیافهی با اعتماد به نفس میافته و دلش میریزه. تورو بالاخره جرات میکنه و باهاش حرف میزنه. از قضا، یه سری اتفاقات باعث میشه که این دوتا سریع با هم جور بشن. تو گپوگفتشون که انگار تمومی نداره، هانا یهو میگه: «دلم میخواد هر روز حس کنم زندگی باحاله. دلم میخواد فکر کنم آسمون امروز از همه قشنگتره.» این حرفا مثل تیر به قلب تورو میخوره، چون دقیقاً همون چیزیه که مادربزرگش، که خیلی دوسش داشت و حالا دیگه فوت کرده، همیشه میگفت. تورو از اینکه با هانا آشنا شده حسابی خوشحاله، ولی درست همون موقع، یه اتفاق ناگهانی گریبان این دوتا رو میگیره.
یک خانواده، که در خانهی خود در تپههای هالیوود گیر افتادهاند، برای بقا میجنگند در حالی که بین یک آتشسوزی مهیب جنگلی و دستهای از کایوتهای (گرگهای دشتی) وحشی گرفتار شدهاند.
پنج مادر جوان که در یک مرکز حمایتی (پناهگاه) اقامت دارند، علیرغم مشکلات ناشی از تربیت و گذشتهای سخت، برای ساختن آیندهای روشنتر برای خود و کودکانشان میکوشند.
دو کودک یتیم با همکاری یک خانواده متشکل از حیوانات جادویی، دست به دست هم میدهند تا شهر خود را از شر آقای و خانم توییت مقتدر (یا قدرتمند)، که بدخلقترین، بدبوترین و نفرتانگیزترین انسانهای جهان هستند، نجات دهند.
یک فیلم ترسناک معمایی که اتفاقاتی را به تصویر میکشد که وقتی "جا-یونگ" (Ja-yeong)، که رازی از گذشتهاش دارد، و دوستان مدرسهاش مراسم احضار ارواح را برای فراخواندن شبحها انجام میدهند، رخ میدهد.
داستان در مورد یک پزشک بیوه است که زن برده آزادشدهای را به همراه دخترش، که گمان میرود جنزده یا بیمار است، در مسیری خطرناک همراهی میکند تا یک شفاگر مذهبی را پیدا کنند. کشمکش اصلی سفر، تفاوت میان اعتقاد مادر به تسخیر و سوءظن پزشک به بیماری است؛ بهویژه به این دلیل که هر لمس کودک منجر به مرگ میشود.
در جریان سفر جادهای گبی و مادربزرگش، خانه عروسکی مورد علاقه گبی به طور غیرمنتظرهای به دست ورا، یک خانم گربهدوست عجیب و غریب، میافتد. گبی برای بازگرداندن گربهها و پس گرفتن خانه عروسکی محبوبش، ماجراجویی هیجانانگیزی را آغاز میکند تا دیر نشده است.
در اوایل قرن بیستم در منطقهای مرزی، هفتتیرکشهایی به قصد انتقام به خانهی پزشک تنهایی که با دو فرزندش زندگی میکند، حمله میکنند. پزشک تلاش میکند تا از فرزندانش محافظت کند، اما درگیری مسلحانه و شلیک گلولهها ...
تعطیلات تابستان در ساردینیای ایتالیا و یک سفر جادهای خانوادگی. کلودین که در آستانهٔ ۱۱ سالگی قرار دارد، تصمیم میگیرد در حین سفر، داستان ماجراهایشان را روایت کند، مشروط بر اینکه رائول، برادر ۳ سالهاش، او را آزار ندهد.
زمانی که یک موجود خونخوار و از لحاظ ژنتیکی دستکاری شده، به داخل سیستم لولهکشی یک ساختمان آپارتمانی فرار میکند، یک لولهکش و پسرش که فوبیای شدید میکروب دارد، ناچار میشوند برای نجات جان ساکنان ساختمان، دست به کارهای آلوده بزنند.
لیوبا پس از فرار از همسرش، در یک خلوتگاه مرموز با دوستانش درگیر آیینهایی سورئال و کشف رازهای تاریک میشود که او را در برابر دو راهی وحشتناکی قرار میدهد: فرار یا پذیرش سرنوشتی شوم.