بازیگر مشهور سینما، جی کلی، به همراه مدیر وفادارش، ران، به سفری پرماجرا و تأملبرانگیز میروند. این سفر آنها را وادار میکند که با انتخابهای گذشته خود، روابطشان با خانواده و عزیزانشان، و میراثی که قرار است از خود به جای بگذارند، روبرو شوند.
لانگ، پس از آنکه از زندان آزاد میشود، به زادگاهش در شمال غربی چین بازمیگردد. او که به عنوان عضوی از گروهی مأمور جمعآوری سگهای ولگرد پیش از المپیک ۲۰۰۸ بوده است، با یک سگ سیاه سرگردان پیوندی ناگسستنی مییابد. این دو روح تنها، سفری تازه را با هم آغاز میکنند.
یک مامور DEA و شریکش سارقانی را تعقیب میکنند: نوجوانان سرکش خودشان که با استفاده از تاکتیکهای والدینشان و اطلاعات طبقهبندیشده شروع به سرقت از کارتل کردهاند.
آرس، یک برنامهٔ هوش مصنوعی فوق پیشرفته، برای انجام یک مأموریت خطرناک از دنیای دیجیتال به دنیای واقعی فرستاده میشود. این اتفاق، اولین تماس انسان با هوش مصنوعی است.
پس از فوت پدر و به جا ماندن مبلغ قابل توجهی پول در بانک، دو خواهر تصمیم میگیرند اختلافات خود را کنار بگذارند. آنها با هم متحد میشوند تا با قانون شریعت مقابله کنند، قانونی که به برادرشان اجازه میدهد دو برابر سهم آنها از ارث را تصاحب کند.
ژان، دختر یتیم پانزدهساله، از نزدیک شاهد فیلمبرداری اقتباس سینمایی قصهی پریان «ملکه برفی» میشود. او شیفتهی بازیگر نقش اصلی، یعنی کریستینا، میگردد؛ بازیگری که درست مثل شخصیتی که ایفا میکند، مرموز و اغواگر است.
این روایت، مبارزات لورنز هارت با اعتیاد به الکل و اختلالات روانیاش را بازگو میکند؛ وضعیتی که هنگام تلاش او برای حفظ ظاهر در شب گشایش نمایش «اوکلاهما!» به اوج میرسد.
اونگین، جوان ثروتمند و خسته از زندگی اشرافی پایتخت، برای فرار به عمارت عموی بیمار خود در روستا میرود. او با مرگ عمو مواجه میشود اما از ثروت به جا مانده خوشحال میشود. اونگین با انزوا از دیگران، در عمارت زندگی میکند تا اینکه با بازگشت صاحب جدید املاک همسایه، با او و خواهرانش آشنا میشود.
«رویاهای قطار» که بر اساس رمان کوتاه محبوب دنیس جانسون ساخته شده، تصویری تأثیرگذار از رابرت گرینیر، چوببر و کارگر راهآهن است که زندگی عمیق و زیبایی غیرمنتظرهای را در آمریکای بهسرعت در حال تغییر اوایل قرن بیستم سپری میکند.
یک مأمور سابق دولتی پس از مورد حمله قرار گرفتن، به همراه خانوادهاش فرار میکند. او در جریان تعقیب شدن در سراسر کشور، برای محافظت از خانواده با گذشتهی تاریک و دشمنان خطرناکش روبهرو میشود و سرانجام برای یک درگیری نهایی به لاسوگاس میرسد.
استاد دانشگاهی خود را در یک بحران شخصی و کاری مییابد؛ چرا که یکی از شاگردان ممتاز او علیه همکارش شکایتی مطرح میکند و در همین حین، راز تاریکی از گذشتهی خود استاد در آستانهی فاش شدن است.
داستان درباره موجودی کوچک به نام «استیچ هد» است که توسط یک پروفسور دیوانه در قلعهای بیدار میشود تا از دیگر ساختههای پروفسور در برابر مردم شهر گروبرز نابین محافظت کند.
برایان پس از اخراج از شغلش، به عنوان پدر خانهدار فعالیت میکند. او به دعوت یک پدر خانهدار دیگر برای یک قرار بازی پاسخ مثبت میدهد، اما متوجه میشود که آن شخص، فردی متقلب و خارج از کنترل است.