پنج نوجوان مکزیکی-آمریکایی عاشق گلف، در سال ۱۹۵۵ به دلیل عدم دسترسی به زمین گلف، با خلاقیت و پشتکار، زمین گلف مخصوص خود را در دل بیابان جنوب تگزاس ساختند.
کاساندرا وب میتواند آینده را ببیند. او با حقایق پنهان گذشته خود روبرو میشود و با سه زن جوان که سرنوشتهای بزرگی دارند دوست میشود. اما آنها باید از خطرات حال حاضر جان سالم به در ببرند...
دشمن مانیتور، از بند رهایی یافته و به جهانهای موازی دی سی حمله میکند و آنها را یکی پس از دیگری نابود میسازد. مانیتور برای مقابله با این دشمن هولناک، به دنبال گردآوری و استخدام قهرمانان از سراسر جهانهای موازی است.
یک معلم جوان امیدوار است پس از چهار سال خدمت اجباری در یک روستای دورافتاده به استانبول منتقل شود، اما توسط دو دانشآموز به تماس نامناسب متهم میشود. پس از از دست دادن امید، یک همکار به او دیدگاههای جدیدی در مورد زندگی ارائه میدهد...
زمانی که آهنگسازی مأموریت مییابد کنسرتوی استاد درگذشتهاش را تکمیل کند، متوجه میشود نواختن موسیقی عواقب مرگباری به همراه دارد و او را به کشف ریشههای آزاردهنده ملودی و شری که بیدار شده است، رهنمون میکند...
گروهی از نوجوانان سلم، چاقوی نفرین شده ای را کشف می کنند که یک شیطان را آزاد می کند و آنها را مجبور به بازی نسخه های خشن و مرگبار بازی های کودکی می کند که در آنجا نمی توان برنده بلکه فقط می توان بازمانده بود ...
ژاپن پس از جنگ ، در وضعیتی بسیار دشوار و نابسامان قرار دارد. در این شرایط، هیولایی غولپیکر ظهور میکند که به نظر میرسد با قدرت وحشتناک بمب اتمی ساخته شده است. این هیولا تهدیدی جدی برای ژاپن و مردم آن است...
جائه وو، کِندوکار، در اردوی نهایی تیم ملی با ته سو، قاتل برادرش، روبرو میشود. او که رقیب ته سو است، مغلوب او میشود و تحت فشار روحی قرار میگیرد. با پایان اردو، احساسات جائه وو فوران میکند.
پل کارپنتر، کارآموزی است در یک شرکت مرموز در لندن با کارفرمایانی غیرمتعارف، از جمله یک مدیرعامل که قصد دارد با روشهای کارآفرینی مدرن، جهان جادویی قدیمی را مختل کند...
ساتورو میزوشیمای طراح، عاشق چیزهای سنتی مانند اشیاء دستساز و دستنوشته است. روزی در کافهای به نام پیانو با زنی مرموز به نام میوکی میهارو آشنا میشود. به نظر میرسد ارزشهایی شبیه به ساتورو دارد و او مجذوب او میشود. ساتورو شماره تلفن همراه میوکی را میخواهد، اما او تلفن همراه ندارد. آنها قول میدهند که هر پنجشنبه در کافه همدیگر را ببینند. از آن زمان به بعد، ساتورو و میوکی هر پنجشنبه یکبار همدیگر را میبینند و رابطه آنها به طور عاشقانه发展. ساتورو تصمیم میگیرد به میوکی پیشنهاد ازدواج بدهد، اما او در کافه حاضر نمیشود.
گروهی از جوانان قصد دارند مستندی درباره وقایع غم انگیزی که یک شهر آرژانتینی را در دهه 80 میلادی نابود کرد بسازند. آنها نمی دانند که در معرض خطری جدی هستند...