یک زوج پس از از دست دادن فرزندشان به دنبال شروع دوباره هستند که خانه رویاییشان به آنها هدیه میشود. اما این هدیه یک شرط دارد: آنها هرگز نباید در انبار خانه را باز کنند. حالا آنها باید تصمیم بگیرند که آیا میتوانند بدون دانستن رازی که پشت این در پنهان است، زندگی کنند یا نه.
ویتنی، کتابداری آرام و محتاط، به طور اتفاقی درگیر یک عملیات مخفی افبیآی برای دستگیری سارقی حرفهای میشود. او باید به عنوان دوست دختر یک مامور ویژه ظاهر شود و در یک شب کریسمس پر از هیجان، به او کمک کند تا یک گردنبند ارزشمند را نجات دهد.
ماتس استین، یک گیمر جوان نروژی، در سن ۲۵ سالگی بر اثر بیماری درگذشت. والدین او که فکر میکردند پسرشان زندگی منزوی داشته، پس از دریافت پیامهای دوستان آنلاین ماتس متوجه شدند او دوستان بسیاری در سراسر دنیا داشته است.
مونسه، زنی مطلقه، برای آخرین بار تصمیم میگیرد تا با خانوادهاش که مدتی است او را نادیده گرفتهاند، دور هم جمع شود و از این فرصت نهایت استفاده را ببرد.
داستان درباره یک مادر مجرد است که برای برگزاری جشن توپ تعطیلات با قنادی محبوب دخترانش همکاری میکند. این همکاری میتواند به دلایل مختلفی مانند ایجاد خاطرات خوش برای فرزندان، کمک به قنادی یا حتی شروع یک دوستی جدید باشد.
دو کوهنورد حرفهای به نامهای الکس هونولد و تامی کالدول، سفری خطرناک را برای صعود به قلهای صعبالعبور در آلاسکا آغاز میکنند. در این سفر، آنها نه تنها با چالشهای طبیعی روبرو میشوند، بلکه دوستی عمیقشان نیز مورد آزمایش قرار میگیرد.
قاتل حرفهایای به نام کد ۱۳ که تنها ۱۷ سال داشت، پس از اجرای ناموفق یک ماموریت در خاک ژاپن، فعالیتهایش موقتاً متوقف شد. در همین حین، او با پسربچهای ۱۱ ساله به نام مونجی آشنا شد که مادرش را از دست داده بود. کد ۱۳ تصمیم قاطعی گرفت تا مونجی را از خطر نجات دهد.
داستان گروهی از نوجوانان در یک شهر کوچک در تگزاس که پس از بازی کردن یک بازی معروف در خانهای متروکه، جایی که زمانی قتل عام وحشتناکی رخ داده بود، نیرویی مرگبار را آزاد میکنند.
یک خانواده سعی میکنند با بازگشت به مزرعه دوران کودکی پدر، از شیوع زامبیها فرار کنند و با محکم کردن آن، از ورود "مردهها" جلوگیری کنند. افسوس که وحشت و آسیبهای روانی در خانه اجدادی به اندازه بیرون از دروازهها وجود دارد.
توی در یک حلقه زمانی گیر کرده و شب سال نو را بارها و بارها تجربه میکند. او وی را ملاقات میکند که او هم در همین حلقه گیر افتاده است. آنها تصمیم میگیرند به دنبال «لحظات کامل» بگردند و یاد بگیرند که از شادیهای کوچک زندگی لذت ببرند و هر روز را قدر بدانند.