«لیزا» (مک آدامز) در سفری شبانه با هواپیما، کنار مردی غریبه به نام «جکسن» (مورفی) قرار می گیرد. خیلی زود آشکار می شود که «جکسن» آدم شرور و خطرناکی است و قصد ربودن «لیزا» را دارد. «لیزا» هم چنین متوجه می شود که جان پدرش (کاکس) در خطر است …
:«هالی پارکر» و «آنی جیمز» ، کمی پس از تولد از یک دیگر جدا شده اند و یکی با مادرشان، «الیزابت» زندگی می کند و دیگری با پدرشان«نیک». این دو که برای نخستین بار در یازده سالگی در یک اردوگاه تابستانی با یک دیگر رو به رو شده اند، تصمیم می گیرند جای شان را با هم عوض کنند …
سگ اسپانيول ، « بانر » با دوستانش ، « جارك » ( سگ شكارى اسكاتلندى ) و « تراستى » ( سگ تازى فاقد بويايى ) در محله ى اعيانى شهر زندگى خوشى دارد . تا اين كه صاحبان « بانر » به سفرى مى روند و او از خانه رانده مى شود . حالا در مناطق غريبه ى شهر ، « ولگرد » ، سگ بى اصل و نسب به كمكش مى آيد...
بهترین پلیس مخفی شیکاگو به تازگی اتهماتی به وی وارد شده و دشمنانی نیز دارد در این میان از مرگ اخیر همسر خود سرخورده شده است،درگیر ماجرای قتل یک افسر پلیس شده و می کوشد بیگناهی اش را اثبات کند ولی…
« دامبو » بچه فيلى در يك سيرك است كه به خاطر گوشهاى بيش از حد بزرگش مسخره و تحقير مىشود. او به كمك بهترين دوستش ، « تيمونى موشه » ( برافى ) و چند كلاغ ، كشف مىكند كه مىتواند با اين گوشها پرواز كند و ستارهى سيرك بشود.
فردی با نام Matt Scudder که قبلا پلیس بوده و حالا تبدیل به یک کاراگاه بدون مدرک شده و توسط یک قاچاقچی مواد مخدر برای تحقیق در مورد دزدیده شدن همسرش استخدام شده است. “مت” به دنبال تحقیق در مورد موضوع می رود اما به زودی متوجه می شود که این دزدی و گروگان گیری ساده تبدیل به یک بازی موش و گربه با دو فرد روانی می شود...
یک وکیل جوان در یک شرکت حقوق معتبر شروع به کار می کند، اما بعد از اتفاقاتی در میابد که در این شرکت نیمه ای تاریک و شیطانی وجود دارد که او از وجود آن خبر نداشته است...
یک گزارشگر، سعى مى کند بعد از شکست در ازدواجش ، خودش را در رمان هاى جنگى گم کند ، تا وقتی که با نماینده یک نیروى نظامى مخصوص مواجح مى شو د تا راز موجودیت بشر را آشکار کنند، واحد نظامى روانى که ،هدف شان از آنجایى که ما مى دانیم پایان دادن به جنگ است . بنیانگذار واحد گم مى شود و ردپاها ما را به سرباز جانى مى رساند که مى خواهد ماموریت گروه را نابود کند تا خود از بین نرود و …
دنی بریس ( جیسون استاتم ) یک عضو سابق نیروهای ویژه بریتانیا است که بعد از انجام ماموریت های متعدد خود را بازنشسته کرده است. البته این بازنشستگی چندان دوامی ندارد زیرا بزودی پی می بریم که یک شیخ ( رادنی عفیف ) دوست و مربی سابق دنی ( رابرت دنیرو ) را دستگیر کرده و درخواستی هم مطرح کرده که انجامش چندان کار راحتی نیست. شیخ می خواهد تا نیروهای بریتانیایی که پسر او را به قتل رسانده اند به شکلی که تداعی کننده رخ دادن تصادف باشد، کشته شوند! تمام این اتفاقات سبب می شود تا دنی بار دیگر لباس کار را بر تن کند و به دنبال آزادی مربی سابقش باشد و …
مخترعی از قرن نوزدهم به امید اینکه بتواند حوادث گذشته را تغییر دهد به 800هزار سال بعد در آینده سفر میکند. او در میابد که نژاد انسانها به دو دسته در حال مبارزه تقسیم شده است...
یک پسر بچه انگلیسی بنام «جیمز گراهام» (کریستین بیل) که در دوران جنگ جهانی دوم به همراه خانواده اش در شانگ*های زندگی می*کرده، توسط ژاپنی*ها به اسارت گرفته شده است…
داستان میزبان در برهه ای از تاریخ کره زمین می گذرد که در آن بیگانگان علاوه بر اینکه بر زمین قدم گذاشته اند، دخل و تصرفی هم بر آن داشته اند. این بیگانگان ، با به تسخیر در آوردن بدن انسانها و کنترل ذهن آنها ( هنگامی که بدن تسخیر می شود، چشمها روشن می شود و خاطرات هم پاک یا دستخوش تغییر میشود ) ، به نوعی می توان گفت که کنترل زمین را بر دست گرفته اند و تنها عده ای از انسانهای واقعی باقی مانده اند که در حال مبارزه برای بازپس گیری هویتشان هستند...
دختری جوان به نام میا هال (کلویی گریس مورتز) پس از یک تصادف به حالت اغما می رود و این شروع یک تجربه خروج روح از بدن برای او می شود که تصمیم برای تلاش جهت بیدار شدن و ایجاد تغییرات در زندگی اش معنا می بخشد …
مارکو پسر بچه ی لجوج وکله شقی است که نزد مادر مجردش (کاترین کی نیر) زندگی می کند.مادر تصمیم به ازدواج مجدد گرفته است.اما موقعی که نامزد خود(مارک رافالو)رابرای صرف شام به خانه می آورد،مکس عصبانی می شود و بدون اینکه شام بخورد به اتاق خود و به رویاهایش پناه می برد.رویای مکس یک جزیره ی دورافتاده است که در آن پنچ شش «موجود وحشی »به سرمی برند و…
«کمپ» ( جانی دپ ) روزنامه نگار مستقلی است که به منظور کار در یک روزنامه محلی به منطقه کارائیب مسافرت کرده است. یکی از دلائلی که کمپ را به این منطقه کشانده، مردم سالم و محیط دست نخورده آن است. اما کمپ به محض اینکه جهت مصاحبه ای کاری نزد سردبیری خشن به نام «لاترمن» ( ریچارد ینکینز ) می رود، متوجه می شود که شرایط مورد نظرش چندان هم به آن چیزی که فکر می کرده شباهت ندارد و به نوعی، بیشتر افراد این منطقه از فرهنگی عجیب و غریب برخوردارند...
دختری جوان با گذشته ای مرموز وارد ایت کارولینای شمی می شود، جایی که با یک مرد بیوه آشنا می شود. آشنایی که او را مجبور می کند با راز های تاریکش روبرو شود و ….
داستان فیلم درباره ی اراگون ، یک پسر روستایی است که یک تخم اژدها پیدا می کند. چند وقت بعد که اژدها به دنیا می آید و بزرگ می شود ، اراگون سوار آن اژدها شده و به نوعی صاحب آن میشود ، تا با حاکم ظالم سرزمینش مبارزه کند و…
فیلم به سال ۹۲۲ میلادی مربوط میشود. «احمد بن فضلان» (آنتونیو باندراس) از بغداد مرکز خلافت عباسی به سرزمینهای مردمان وحشی و بدوی ساکن مناطق شمال اروپا فرستاده میشود.او به دلیل اشتباهی که که انجام داده به نوعی تبعید محترمانه محکوم شده و به این سفر خطرناک فرستاده شده است.«احمد» و همراهانش به وایکینگها در ساحل رود ولگا بر میخورند و با آنان رابطهای دوستانه برقرار میکنند،ولی پسرکی ...
مادر یک پسر جوان دبیرستانی که تفریحات و سرخوشی های خطرناکی را تجربه می کند، سعی دارد تا با نوشتن نامه به همسر سابقش با غم خود و احساسات و مسئولیتش در برابر کارهای فرزندش کنار بیاید و …
خون آشامی خردسال به نام (ابی) از نظر سنی رشد نکرده و در سن دوازده سالگی متوقف مانده است. او با خدمتکار میانسالش (که ظاهرا معشوق دوران خردسالی اوست) به آپارتمانی اسباب کشی می کند که در همسایگی آن پسر دوازده ساله تنهایی (اوئن) زندگی می کند که پدر و مادرش در آستانه جدایی اند و همکلاسی هایش او را در مدرسه آزار می دهند…
داستان فیلم که در آینده ای نامعلوم سالها بعد از یک فاجعه خانمان سوز مبهم به نام تباهی رخ میدهد ماجرای نوجوانی به نام جوناس (با بازی بِرِنتون توایتس) را نقل میکند که در سرزمینی بزرگ شده که در آن شورای اکابرِ همه چیز بین و همه چیز شنو کلیه امور مردم از فعالیتهای خانگی و مشاغل تا وضعیت آب و هوا و «هیجانات» جنسی- که با دقت به وسیله تزریقات صبحگاهی تنظیم میشوند- را کنترل میکنند و...
جزیره ای در جنوب ژاپن. «سوسوکه» پسر بچه ای پنج ساله است که همراه مادرش در خانه ای کوچک بالای صخره ای مشرف به یک شهر کوچک بندری زندگی می کند. او با یک ماهی قرمز کوچولوی دختر به نام «پونیو» دوستی پیدا می کند که آرزو دارد انسان بشود.
سال 1960. پس از چندین بار اقدام به فرار، «فرانک ماریس» (ایست وود) را از زندان آتلانتا به آلکاتراز منتقل می کنند و «رئیس زندان» (مک گوهان)، که به زندانش می نازد، به او می گوید که هرگز کسی از آن جا فرار نکرده و فرار هم نخواهد کرد. اما در این جا نیز «فرانک» تصمیم می گیرد که فرار کند…
فیلمی درام در مورد نماینده کنگره تگزاس، «چارلی ویلسون» (تام هنکس) و معاملات سرپوشیده اش در افغانستان، و تلاش او برای همکاری با شورشی ها در جنگ با شوروی، که اثرات پیش بینی نشده ای را برای وی در پی دارد...
آيووا. «ري کينسلا» (کاستنر) هم راه همسرش، «آني» (مديگان) و دخترشان، «کارين» (هافمان) در مزرعه ي خود زندگي آرامي دارد. تا اين که صدايي از غيب به او مي گويد که اگر در وسط مزرعه اش يک زمين بيس بال بسازد، قهرمان افسانه اي، «جو جکسن بي کفش» (ليوتا)، از دنياي مردگان مي آيد و در آن جا بار ديگر بازي مي کند...
کارآگاه «جیمی دویل» (جین هاکمن) به همراه دستیارش بادی روسو (روی شیدر) از محموله هروئینی که قرار است به نیویورک وارد شود، مطلع شده و قصد دارند جلوی آن را بگیرند. از طرفی رئیس فرانسوی قاچاقچیان بنام «آلن چارنیر» (فرناندو ری) قصد دارد به هر قیمتی شده محموله را به مقصد برساند...
«ريموند شا» ( هاروى ) قهرمان جنگ كره بدون اين كه خود بداند، در زمان اسارت در منچورى شستوشوى مغزى شده تا مقاصد كمونيستها را عملى كند. غير از كمونيستها تنها يك تن ديگر پاسخ اين پرسش را مىداند و آن، مادر قدرت طلب «شا» ( لنزبرى ) است كه با كرملين رابطه دارد.
کویت، سال ۱۹۹۱٫ «سرگرد بنت مارکو» (واشینگتن) و «گروهبان ریموند شا» (شرایبر) طی عملیاتی غافل گیر می شوند و آن ها را به آزمایشگاهی مخفی می برند و شست و شوی مغزی می دهند… واشینگتن، زمان حال. «شا» خود را کاندیدای معاونت ریاست جمهوری می کند و پس از چندی روشن می شود که «مارکو» برنامه ریزی شده تا پرزیدنت جدید را بکشد تا بدین ترتیب ریاست جمهوری به معاونش، «شا» برسد و …
دو دختر زیبای انگلیسی به درخواست پدر خود نزد پادشاه انگلستان میروند تا دل پادشاه یعنی هنری هشتم را بدست بیاورند و با این فریب پدر انها قدرت را بدست بگیرد اما روابط این دو خواهر که هر دو میخواهند دل پادشاه را بدست بیاورند تیره و تار میشود و کاملا قصد پدر خود را فراموش کرده و واقعا عاشق او شده اند...
زن و شوهری جوان دو فرزند خود را در حادثهای از دست میدهند. زن دیگر تحمل ندارد، اما شوهرش به او کمک میکند و شوق زندگی را به وی بازمیگرداند. مدتی بعد مرد در حادثهای کشته میشود و به بهشت میرود. زن که این بار یار و یاوری ندارد، خودکشی میکند و مرد سفری از بهشت به دوزخ را برای یافتن همسرش آغاز میکند...
«سیلویا بروم» (نیکول کیدمن)، زن سفیدپوستی که در افریقا به دنیا آمده و بزرگ شده، در سازمان ملل مترجم است. یکی از زبان هایی که «سیلویا» به آن آشنایی دارد، «کو» است و یک روز در تالار مجمع عمومی سازمان ملل به طور اتفاقی از حرف های مردی که به زبان «کو» صحبت می کند با خبر می شود که بر ضد جان «زوانی» (کامرون) حاکم مستبد ماتوبو توطئه ای در جریان است و …
داستان این فیلم برگرفته از دو زندگینامه ی جداگانه ست. فیلم زندگی دو زن را نشان می دهد که از لحاظ زمانی و مکانی با یکدیگر فاصله دارند و هر دو در زندگی به پوچی و بی هدفی رسیده اند ولی در نهایت در می یابند که با ترکیبی از عشق، شجاعت و جسارت هر چیزی امکان پذیر است...
داستان روایتی است از یک مخترع 9 ساله که عاشق فرانسه است و شخصیت صلح جویی دارد ... پدر که در حادثه 11 سپتامبر کشته شده ، کلیدی را به جای گذاشته است . پسر 9 ساله تمام نیویورک را برای یافتن جعبه قفل شده این کلید جست و جو می کند
«الیزابت» (ویدرسپون) پشت رل اتوموبیل خوابش می برد و به شدت تصادف می کند و به اغما می رود. چند هفته ی بعد، مردی به نام «دیوید» (رافالو) آپارتمان «الیزابت» را اجاره می کند ولی بلافاصله متوجه می شود که «الیزابت» کاملا هم خانه را خالی نکرده است. جسم «الیزابت» شاید مرده باشد ولی روحش کاملا زنده است و مصرانه پا می فشارد که آپارتمان هنوز به خودش تعلق دارد…
تحلیل گر سابق سیا، «جک رایان» (فورد) که همراه همسر و دخترش برای تعطیلات به لندن رفته، در جریان یک درگیری خیابانی یکی از تروریست های ارتش آزادیبخش ایرلند را به قتل می رساند و پس از بازگشت به امریکا، هدف انتقام سازمان قرار می گیرد و …
«تي کي پول» (پنيا)، «فرد چيور» (رابينز) و «کالي دان» (مک آدامز) از جبهه ي جنگ عراق به امريکا بازگشته اند. اما وطن ديگر همان کشوري نيست که آن را ترک کرده بودند. اين سه نفر، به طور اتفاقي در سفري زميني از نيويورک به طرف سينت لوييس هم راه مي شوند...
داستان واقعی این فیلم در مورد «ارنستو گهوارا» دانشجوی پزشکی و «آلبرتو گرانادو» دانشجوی شیمی است که موتورسیکلت زهوار دررفتهای میخرند و به جاده میزنند تا کشورهای آمریکای لاتین را درنوردند...
این فیلم بسیار زیبا که شباهت بسیاری به فیلم کشتی تایتانیک نیز دارد همانند آن ، ماجرا به مسافرانی که در یک کشتی بزرگ تفریحی هستند مربوط است. در این فیلم از بازیگرانی معروف چون “جاش لوکاس” در نقش “دیلان” و همچنین خواننده معروف رپ “استیسی فرگاسن” در نقش “گلوریا” استفاده شده است.علاقه مندان به فیلم بسیار زیبا و ماندگار تایتانیک دیدن این فیلم بسیار زیبا را از دست ندهند و …
انگلستان، اواخر قرن هجدهم. مرد ثروتمندی به نام آقای «دشوود» (تام ویلکنسون) که در آستانه مرگ قرار دارد، تمامی ملک و املاکش را به پسر ارشد خود، «جان» (جیمز فلیت)، که از همسر اولش است می دهد، اما در مقابل از او می خواهد که مراقب دخترانش، «الینور» (اما تامپسون)، «ماریان» (کیت وینسلت) و «مارگارت» نوجوان (امیل فرانسوا) که از همسر دوم او هستند، باشد و مخارج آنها را بطور کامل بپردازد. پس از مرگ پدر، جان که تحت سلطه همسرش «فانی» (هریت والتر) قرار دارد، از قولی که به پدر داده سر باز می زند و حال دختران دشوود به همراه مادرشان مجبورند که از عمارت اشرافی "پارک ساکس" که اکنون متعلق به جان است، بروند و به فکر جایی، البته محقرتر برای ادامه زندگی باشند.