یک دختر نوجوان در طول تابستان با والدین ثروتمندش در ریویرا ایتالیا تعطیلات میگذراند. در حالی که پدر و مادرش به جدال می پردازند و به طلاق فکر می کنند، دختر جوان عشق را در آغوش یک دانش آموز خوش تیپ می یابد...
زندگی مادالنا، زن سی و چند ساله ای که شغل کسل کننده ای دارد و در قرارهای ناموفق شرکت می کند، کاملاً به هم ریخته است. تا اینکه یک روز با فرشته نجات غیرمنتظره ای به نام والنتینا ناپی،روبرو می شود..
دزدیده شدن یک جوان آمریکایی، پسر یک تاجر ثروتمند. اما زمانی که سه آدمربا و قربانی نگونبختشان در کوهستان گم میشوند، شب را در یک کلبه متروکه که تحت طلسم کولیها است، میگذرانند ...
در آستانه جنگ ایتالیا در سال 1914، داستان در جزیره کاپری روایت میشود. در این داستان، لوچیا، یک بزچران، با سیبو، رهبر کمون جوانان اروپای شمالی و دکتر جوان شهر ملاقات میکند...
در پمپئی باستان، برده ها برای کارهای خانه و رابطه خرید و فروش می شدند. یک ملکه مرموز در حالی که مخفیانه به بردگان کمک می کند تا فرار کنند ، در میان نخبگان حرکت می کند ...
"باغ آهنین" داستان جیم مک نیلی، مرد جوانی است که در سال 1939 وارد میدان های نفتی پر جنب و جوش و خشن غرب تگزاس می شود و با تلاش و پشتکار در این صنعت پیشرفت می کند و در نهایت به یک فرد موفق در این زمینه تبدیل می شود...
دوبلین، سال ۱۹۰۴. جیمز جویس با نورا بارناکل، خدمتکار هتلی که به تازگی از گالوی آمده است، صحبت میکند. نورا با صراحت و بیتکلفی خود جویس را مجذوب میکند و جویس خیلی زود او را متقاعد میکند که با او به تریست برود...
در جامعهای که کلیشههای زیبایی زنانه دست نیافتنی است، یک نوجوان 14 ساله باید مسیری تنهایی را در جستجوی پذیرش خود طی کند که در آن بیاشتهایی و پرخوری نویدبخش راهحلهای خطرناکی است.
یک پلیس سابق تصمیم می گیرد تا انتقام خشونت آمیزی را از شکارچیان آهو در زمانی که آنها به دخترش که مدت زیادی از دست داده بود را مورد ت.ج.ا.و.ز قرار می دهند و می کشند.
یک نوجوان برای استراحت در تعطیلات تابستانی خود به خانه باز می گردد. با این حال، در عمارت پر از زنان، چارهای جز این نخواهد داشت که تحصیلات خود را به شیوهای مهیجتر ادامه دهد...
با استفاده از انتشار امواج رادیویی با کنترل انبوه، یک دیکتاتور آدمخوار، نرخ جرم و جنایت شهر Taeter را به صفر می رساند و بدن مجرمان را به عنوان غذا بازیافت می کند. سپس، جهش نهایی ظاهر شد. آیا تیم پلیس نخبه می تواند این آشفتگی را برطرف کند؟
یک روزنامهنگار شرط میبندد که میتواند شب را در یک قلعه خالی از سکنه در شب تمام عید بگذراند. او در طول اقامت خود شهادت می دهد که گذشته وحشتناک قلعه پیش از او زنده شده است و عاشق یک روح زن زیبا می شود.
لیا و تینا دو دختر زیبا هستند که با هم آشنا می شوند و متوجه می شوند که شباهت های زیادی با هم دارند. آنها هر دو جوان، زیبا و خشمگین هستند، بنابراین تصمیم میگیرند به رم بروند تا کمون نازاریوتا را پیدا کنند،
در قرن هجدهم، "شرکت مسافرتی هنرهای منظره" متشکل از Tyrant، Lady Leonarde، Serafina، Isabella، Leandre، Zerbina، Matamore و Pulcinella هنگام سفر به پاریس در هوای بد گم می شود. آنها قلعه ای را می بینند و از خدمتکار پیترو می پرسند که آیا می توانند شب را بگذرانند. آنها به زودی متوجه می شوند که قلعه ویران شده متعلق به نجیب زاده ویران شده ژان لوک است