داستان فیلم درباره ی نویسنده ای به نام توماس هست که در هنگام رانندگی ، با کودکی تصادف می کند و باعث مرگش می شود. او پس از این واقعه ی دلخراش ، دوازده سال از زندگیش را صرف بررسیِ این حادثه می کند و…
داستان فیلم در مورد یک آدمکش افسانه ای است که اکنون خود را بازنشسته کرده است و در یک کابین دور افتاده زندگی می کند. کابین او در نزدیکی یک رودخانه و در عمق طبیعت وسیع کوه های راکی قرار دارد. یک روز، او با زن جوانی برخورد می کند که دچار صدمات جدی شده و به کمک نیاز دارد. این زن در واقع بازمانده یک تصادف دراماتیک است و هنری را مجبور می کند که زندگی خود را برای نجات او به خطر بیندازد…
یک قاتل پس از اینکه به هوش می آید متوجه میشود که تحت یک عمل جراحی بوده و جنسیتش تغییر کرده است. حالا او به دنبال دکتری می باشد که مسئولیت این عمل را بر عهده داشته است...
هنگامی که لِنا ناامیدانه به دنبال نامزد ربوده شده اش می گردد ، در مسیر خود به منطقه ای مخفی و مرموز به نام کولونیا دیگنیداد می رسد که در اصل یک شکنجه گاه است و…
جوانی موفق و آینده دار به نام آدام، در میان دعوای دو ملیونر پر نفوذ قرار می گیرد که هر کدام اداره یک شرکت مهم و استراتژیک را برعهده دارد. اما بزودی وضعیت از این هم وخیم تر شده و آدام حالا وظیفه جاسوسی از طرفین را هم عهده دار می شود که...
مردانی دهها سال است که یکدیگر را می شناسند. در طول شام آنها با قرار دادن هر 7 تلفن همراه روی میز ، بازی به اشتراک گذاری پیام ها ، تماس ها ، ایمیل ها و غیره را انجام می دهند...
داستان پنج پسر نوجوان که عاشق هنر هستند اما به جنایت و تجاوز کشیده شده اند. پس از ارتکاب جنایتی وحشیانه به کمک ترور ،سوار قایقی شوند که ناخدا متمایل به جهنم در حال حرکت است و...
داستان فیلم درباره نخست وزیر اسبق کشور انگلستان هستش که برای نوشتن کتاب خاطراتش به یک نویسنده نیاز داره و در این میان یک نفر که چند سال با نخست وزیر کار می کرده تصمیم می گیره از اون به دادگاه لاهه به جرم شنکجه مردم بی گناه شکایت کنه . البته کتاب خاطرات نخست وزیر قبلا نویسنده دیگری هم داشته که به دلایل نا معلومی جسدش رو از آب می گیرند . نخست وزیر به هر دری می زنه تا چهره خودش رو در باره پرونده مطرح شده در دادگاه لاهه موجه کنه و …
داستان مردی که سگش را برای پیاده روی صبح زود در اطراف خیابان ها و کوچه های یک حومه پاریسی می برد. او در بازگشت به خانه تصمیم می گیرد به جای آن مسیرش را به تپه ای متروکه ادامه دهد تا با سگش بنشیند و فکر کند...