در سال ۱۹۵۸ و در دوران جنگ سرد، دو دانشمند با دو ایدئولوژی و دو جهانبینی متفاوت، در انستیتوی علمی وینچا واقع در نزدیکی بلگراد، رقابتی را برای بقا آغاز کردند.
یک فعال سیاسی سابق که سالهاست فراری است، در حالی که به عنوان بارمن کار میکند، با گذشتهاش روبهرو میشود؛ زمانی که یک فرد ناشناس و مسلح برای انتقامجویی به سراغ او میآید.
پس از وقایع قسمت اول، ساین برای یافتن سرنخ جدیدی در ماموریت خود علیه آکتائون، سازمان چند ملیتی که مسئول مرگ غم انگیز خانواده اش و تخریب اکوسیستم های شیلی است، به بیابان آتاکاما می رسد...
ده زن ربوده شده از یک اقامتگاه، پس از ربوده شدن توسط یک گروه بیرحم، تلاش میکنند فرار کنند. یک پرستار و یک فروشنده در صحرا در طی یک طرح فرار جسورانه، رهبری مبارزه برای بقا در برابر قاچاقچیان را بر عهده میگیرند.
یک راننده بعد از نجات جان یک پیشخدمت از دست همسر سابقش، به رانندگی ادامه میدهد اما در کولاک شدید تصادف میکند. او که مجروح شده و در درهای گرفتار شده، متوجه تعقیب شدن توسط یک حیوان وحشی میشود. راننده با کمبود زمان، برای زنده ماندن در برابر سرما و شکارچی باید راهی پیدا کند.
داستان در مورد دختری به نام ساتی است که در روستایی در منطقه آراکو زندگی میکند. او بدون اینکه مورالی، راننده یک تاکسی، را از نزدیک دیده باشد، از طریق تلفن عاشق او میشود.
سارا، استر و میریام سه خواهری هستند که تمام عمر خود را در مزرعهای که پدر و مادربزرگشان آنها را در آن بزرگ کردهاند، گذراندهاند. آنها خانوادهای مسیحی و به شدت معتقد هستند و آموزهها و مجازاتهای کتاب مقدس، به ویژه عهد عتیق، را تمام و کمال رعایت میکنند. این سه خواهر به هیچ واسطهای میان خود و خدا، هیچ کلیسایی و هیچ قربانیای باور ندارند.
سیمون، مبارز ونزوئلایی تبعیدی در میامی، باید بین شروع یک زندگی جدید و بازگشت به کشورش برای مبارزه با یک رژیم ظالم یکی را انتخاب کند. این انتخاب برای او همراه با آسیبهای روحی و احساس گناه است.
چهار خواهر که زندگیهای جداگانهای داشتند، پس از مرگ پدرشان در مهمانخانهای که به ارث بردهاند، دور هم جمع میشوند. بودن دوباره در یک مکان پس از سالها، اولین قدم برای درک و بخشش یکدیگر است.
تیری، پدری با اختلالات ذهنی مادرزادی است و دختری به نام لوس دارد. عشق این پدر و دختر، آن دو را به یکدیگر پیوند داده و سدی شکستناپذیر از عشق ساخته است. این پیوند محکم ادامه دارد تا روزی که لوسِ ششساله به مدرسه میرود و متوجه تفاوت پدرش با دیگران میشود.
زمانی که مادر هانا سوِنسِن (با بازی سوئینی)، یعنی دلورس (با بازی نیون)، در جستجوی خانهای برای خواهرش، میشل (با بازی اتکینز)، به طور ناگهانی با جسد صاحبخانهای که از مشتریان دائمی کافه «کوکی جار» بود، روبهرو میشود، هانا بیشتر از هر کس دیگری غافلگیر و شوکه میشود.
پای، دانشآموزی گوشهگیر، پس از ورود به مدرسهای جدید، با جو، پسری محبوب، آشنا میشود. با مرگ ناگهانی جو، پای برای جلب نظر دانشگاه، ساخت فیلمی به یاد او را پیشنهاد میدهد...
بحری، جوانی است که در روستای مکارساری زندگی میکند. او روزی متوجه میشود که اتفاقات عجیبی در روستا در حال رخ دادن است. بحری از روی کنجکاوی، به دنبال کشف حقیقت میرود تا بفهمد در روستای محل زندگیاش واقعاً چه خبر است.
داستان گروهی از دوستان اسپانیایی را دنبال میکند که تا ریو دو ژانیرو سفر میکنند تا جسد دوست درگذشتهشان را به کشور بازگردانند، اما به محض رسیدن به آنجا متوجه میشوند که او در واقع نمرده است.
سرنوشت آخرین منطقه بکر کره زمین، یعنی اعماق اقیانوس، در معرض تهدید قرار گرفته است؛ زیرا یک سازمان مخفی در آستانه اجازه دادن به استخراج عظیم فلزات کف دریا برای حل بحران انرژی جهان است.