دو خواهر 8 و 5 ساله به تنهایی در خانه، در حومه شهر زندگی می کنند . السا سه دانه نمک درشت را می بلعد، جودیت به او می گوید که محکوم به مرگ در اثر خشک شدن است و او فقط چند ساعت دیگر زنده است...
این فیلم ۲۴ ساعت از زندگی پنج دوست برلینی را به تصویر میکشد که به سی سالگی نزدیک میشوند، همگی کم و بیش از یک بحران سهماههای رنج میبرند در حالی که تولد یکی از آنها را جشن میگیرند...
تابستان 1998، کابل ویرانه توسط طالبان اشغال شد. محسن و زونیره عاشق با وجود خشونت و بدبختی روزمره، می خواهند به آینده ایمان داشته باشند. اما اقدام بیمعنای محسن زندگی آنها را برای همیشه به هم میزند...
خانواده از زمان انقلاب زمستانی متلاطم از هم پاشیده است. هشت سال بعد، پسر عموی ساکن خارج از کشور به امید پایان دادن به خصومت طولانی مدت در یک گردهمایی سنتی دیگر به هنگ کنگ باز می گردد....
وقتی شوهرش دچار اختلال روانی می شود و ناپدید می شود، زنی به همراه پسر خردسالش برای یافتن او در خیابان ها به راه می افتند و جرقه جنبشی را برمی انگیزند که الهام بخش یک شهر است...
یک گروه تبهکار رقیب به دنبال میلیون ها دلار پنهان شده در یک آپارتمان مجلل هستند که قرار است تخریب شود، اما ابتدا باید با سرایداری که ابتدا این پول هنگفت مخفی را پیدا کرده است، برخورد کنند...
پس از یک سرقت خراب از ماشین زرهی، یک دزد که اخیراً آزادی مشروط به دست اورده سعی می کند زندگی خود را متعادل کند و یک خانواده آشفته را ترمیم کند زیرا یک مامور مصمم FBI به دنبال او و تیمش است ...
در یک مجموعه پر از تنش، یک کارگردان عصبی سعی می کند یک فیلم ترسناک فیلمبرداری کند. در این میان ناگهان شش غریبه ظاهر می شوند که داستان خود را تعریف می کنند و توضیح می دهند که آنها شخصیت های فیلمنامه هستند که ...
دائه گوک مردی است که در Apgujeong-dong، یک محله مرفه در منطقه گانگنام در جنوب سئول، که در آن کلینیک های جراحی پلاستیک و مراقبت از پوست فراوان است، به دنیا آمد و بزرگ شد. او ایده های تجاری پررونقی دارد و مشتاق است تجارت جراحی پلاستیک خود را راه اندازی کند. او با جی وو (جونگ کیونگ هو)، با استعدادترین جراح پلاستیک منطقه آشنا می شود که مجوز پزشکی خود را از دست داده ...
تنها نور پس از فروپاشی جهان در هرج و مرج، یک رهبر جذاب جدید است که در راس سازمان ملل قرار می گیرد، اما آیا او امید به آینده ای بهتر را به ارمغان می آورد؟ یا آخر دنیاست؟...
پدر ویرا سیمها ردی مردی محترم در دهکده است و پسرش بالا سیمها ردی در ایالات متحده ساکن می شود. وقتی پدرش در سیاست دهکده کشته می شود، بالا سیمها به هند برمی گردد و از کسی که پدرش را کشته است انتقام می گیرد...