یک دزد بانک ناگهان دچار تغییر روحیه می شود و تصمیم می گیرد پول را پس بدهد. با این حال، او سپس میآموزد که بازگرداندن پول به بانک بسیار دشوارتر از بیرون آوردن آن است...
وقتی خواهرش در سال 1846 می میرد، بته از قلعه به پاریس نقل مکان می کند تا به عنوان خیاط تئاتر کار کند. او به یک هنرمند خوش تیپ و گرسنه کمک می کند. هنگامی که خواهرزادهاش او را از خود دور میکند، او قصد انتقامی فریبنده را دارد...
دو نگهبان امنیتی، پل و گریدی، در حالی که مراقب قبر یک ستاره راک هستند، او را مسخره میکنند. در طول شب ، دو دوست چند چیز در مورد زندگی، مرگ و افسانه کالین فیتز یاد می گیرند...
رابطه چهار زن که همه در یک شرکت اعتباری کار می کنند با ورود استخدام جدیدی تهدید می شود که یکی از زنان برای دستیابی به موقعیت دائمی در آن شرکت می کند...
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 5 جایزه و نامزد دریافت 15 جایزه دیگر.
هلدن و بنکی هر دو طراح کتاب های کمیک هستند. همه چیز خوب پیش می رود تا اینکه آن دو با دختری بنام آلیسا آشنا می شوند، که او نیز طراح کتاب های کمیک است. هلدن عاشق این دختر می شود، اما …
"فرانسی" (اوونز) و "جوئی" (بویل) مانند کودکان دیگر در دنیایشان به سر می برند. ولی با وجود پدری الکلی و مادری افسرده فشار زیادی به فرانسی وارد می گردد و ...
پس از آزادی از زندان ، بیلی قرار است به دیدار پدر و مادرش برود. این باعث می شود بیلی بازی کند ، زیرا دختری را می رباید و او را مجبور می کند که برای ملاقات به عنوان همسرش عمل کند.
داستان فیلم در مورد چهار دوست هست که به ملاقات یکی از دوستان خود رفتند که بعد از سه سال از زندان آزاد شده است و قصد ازدواج دارد و آنها دوباره قصد سرقت بانک در سر دارند ...
در این فیلم "نانی مورتیک" نگاهی طنز ، به فراز و نشیب ها و جریانات پدر شدنش دارد . او در همین زمان در تلاش برای ساخت یک مستند ، درباره انتخابات ملی ایتالیا نیز است ...
فیلمسازی تازه به دوران رسیده ای که استودیو از وی خواسته فیلم اکشنی بسازد، او می داند فیلم موفقی نخواهد شد, احساس می کند به بازی گرفته شده است و تصمیم می گیرد نگاتیو های فیلم را بدزد و با استودیو وارد معامله شود...
سام (برادریک) در شهر کوچکی در ایالت نیوانگلند زندگی میکند او از زندگی خود راضی نیست. روزی نامزدش، لیندا (پرستن) به او میگوید به شخص دیگری علاقهمند شده است و میخواهد به نیویورک برود. سام از این حرف او بسیار متعجب میشود و نمیخواهد لیندا را از دست بدهد. برای همین پس از این که لیندا به منهتن میرود او هم به دنبالش به منهتن میرود...
خواهر کوچکتر به خواهر بزرگتر حسادت میورزد و آرزو میکند جای او را بگیرد. صبح روز بعد، آرزو برآورده میشود و خواهران جابهجا میشوند. خواهر کوچکتر باید با زندگی جدیدش کنار بیاید...