برنده 2 جایزه اسکار همچنین دریافت 3 جایزه دیگر. همچنین نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
گروهی از راهبهها برای ایجاد صومعهای در هیمالیا تلاش میکنند، در حالی که انزوا و درگیریهای فرهنگی همگی توطئه میکنند تا مبلغان خوشنیت را دیوانه کنند.
در دهه 1920 در تگزاس، یک کشاورز سرخپوست به نام" چارلی ایگل"در آرزوی پیروزی در مسابقه ای مرسوم به داربی کنتاکی است اما وقتی نفت در زمین او پیدا میشود ، اوضاع تغییر می کند...
یک فرد سابقهدار که پس از زندانی شدن به دلیل سرقت جواهرات آزاد شده است، نسبت به همدستان سابق خود کینه توزی میکند و نقشه پیچیدهای برای سرقت ثروت آنها طراحی میکند.
استیو رینولدز، صاحب شرکت حمل و نقل، با رقیب خود درگیر میشود و مورد حمله فردی نقابدار قرار میگیرد. کامیون او دزدیده شده و یک مأمور پلیس با آن کشته میشود. شواهد رینولدز را قاتل نشان میدهد، اما تنها مدرک موجود، دستکشی با الماس است.
یک زن هدف مردی قرار می گیرد که به تدریج در حال جنون است و نمی تواند در برابر اصرار او برای خفه کردن زنان تا حد مرگ مقاومت کند ، اما به نظر می رسد که او عمداً مدارکی را پشت سر می گذارد...
کریسمس فرا رسیده است. یک دختر کوچک به همراه پدر و مادرش وارد اتاقش می شود و انواع اسباب بازی ها را در زیر درخت کریسمس پیدا می کند. این دختر به سرعت عروسک قدیمی خود را به گوشه ای پرتاب کرده و شروع به بازی با عروسک های جدیدش می کند. همان شب او خوابی می بیند اما آیا این خواب واقعا یک رویاست یا حقیقت دارد؟
یک فراری با 5 حکم سال حبس برای سرقت اوراق قرضه به ارزش نیم میلیون دلار مذاکره می کند اما قبل از تسلیم شدن یک سفر کوتاه را انجام داده، در حالی که مظنون است یک زن ، یک پلیس و یک شریک جرم سابق در این ماجرا با اون دست دارند...
در بحبوحه انتخابات سیاسی، یک شاهزاده بالکانی برای مشاهده زندگی "روزمره" به شهر نیویورک می آید، جایی که با یک راننده تاکسی دوست شده و عاشق دوست دخترش می شود...
هنگامی که جنگ جهانی اول به پایان میرسد، "الیزابت" تلگرامی دریافت میکند مبنی بر این که "جان" در عملیات کشته شده است. پس از چندی او با "لری" ازدواج میکند؛ تا اینکه "جان" ۲۰ سال بعد با هویتی جدید از راه میرسد...
یک مرد جوان و فقیر به آرزویش دست یافته است. او آرزو داشت که روزی در زمین مسابقه، اسب سواری کند اما بعد از دست یابی به موفقیت های فراوان، او فراموش می کند که چه چیزی در ابتدا برایش اهمیت داشت...