یک متصدی بار و صاحب کافهای که پس از فرار از سرخپوستان با هم متحد شدهاند، باید با یک یاغی خشن مقابله کنند که قصد آسیب رساندن به دختری از ارتش رستگاری را دارد. چالش اصلی این است که آیا آنها میتوانند این یاغی را شکست دهند.
داستان کوتاه، خاموش، سیاه و سفید در مورد زندگی، بقا، مرگ. حیوانات، اشیاء، درختان؛ جوان و پیر. این بیشتر مجموعه ای از یک دسته عکس خوب است، که جای تعجب نیست، زیرا سیلان نیز یک عکاس است...
در کوههای گرجستان، دو زن که مسئول تلهکابین هستند، در حین کار و عبور کابینهایشان از کنار یکدیگر، دلباختهی هم میشوند. این رابطه عاشقانه با مخالفت رئیسشان مواجه میشود.
سایههای فریاد از تپهها فراتر میروند. قبلا هم اتفاق افتاده است. اما این آخرین بار خواهد بود. چند نفر آخر آن را حس می کنند و در اعماق جنگل عقب نشینی می کنند. آنها به سیاهی فریاد می زنند، همانطور که سایه ها از بین می روند،..