این گروه که این دفعه با Ada (جزیره) برگشتد ، این بار در حالی که از یک طرف میخواهند با شرایط جزیره خودشان را وفق بدهند ، از طرف دیگر هم با لذت بردن از دریا و آفتاب ، آماده ماجراهای جدید میشوند . در حالی در این جزیره که مدت معینی در آن اقامت دارند ، امتحان بقا در حیات را میگذرانند که با وقایع کمیکی که برسرشان می آید و با اضافه شدن کاراکترهای مرموز و حتی ترسناک ، ماجرا به جاهای باریک کشیده میشود و...
علی که در حال تلاش برای حفظ رستورانی در منطقه اژه که از خانواده اش به ارث مانده است ، با دختری به اسم دنیز که یک روز به این شهر می آید و دختری اسرارانگیزی است آشنا میشود . دنیز و علی که نسبت به هم حس جاذبه بزرگی دارند ، از بستنی فروش تا میوه فروش شهر ، شاهد عشقشون شده است . در حالی که این شهر با صفای اژه ای ، شاهد یک عشقی به مانند خودش است ، مسائلی که از گذشته دنیز سرچشمه میگیرد ، او و عشقش رو رها نخواهند کرد .
عثمان شاءشماز که در یکی از محله های متوسط استانبول زندگی میکنه ، کارآفرینی کوچیک است و در حالیکه از یک طرف مشغول فروختن اجناسی که از شرق دور آورده ، هست از طرف دیگر هم در تلاشه تا برای اجناس منفجره ای که اختراع و حق ثبتش متعلق به خودش است ، سرمایه گذار پیدا کرده و پولدار بشه . عثمان که بخاطر اثبات کردن خودش به بابای دختری که دوستش داره وارد ماجراهای مختلفی میشه ، در کنار خودش بزرگترین دستیارانش که شامل دست راستیش ارکان و دختر دوست خانوادگیشون ، سونگول است رو داره . عثمان در این راه سخت اما جذاب ، اینو میفهمه که اساسا پولدار شدن زیاد هم در دوردست نیست …
برنده 2 جایزه اسکار. همچنین 14 جایزه و نامزد دریافت 14 جایزه دیگر.
استانبول، سال 1970. «بيلي هيز» (ديويس)، دانشجوي امريکايي، به دليل هم راه داشتن دو کيلو حشيش در فرودگاه دستگير مي شود و پس از يک تلاش ناموفق براي فرار، به زنداني مخوف منتقل مي شود. او که به چهار سال حبس محکوم شده، سعي مي کند تا خود را با شرايط سخت آن جا وفق دهد...
یک جوان تُرک توسط نیروهای فرازمینی ربوده می شود و به سیاره G.O.R.A برده می شود. او در آنجا به فرمانده شیطان صفت سیاره ثابت می کند که "روح بشر دوستانه" یعنی چه...
منبع درآمد “قهرمان” یه حمومیه که از بزرگای خاندان به ارث رسیده…همه قهرمان رو مهربون میدونن ولی کارای قهرمان به خاطر “تونجای” به خطر میفته…تونجای که از استانبول اومده قصد داره حموم و کل بازار رو خراب کنه و مرکز خرید بسازه…”جمیل” که با فروشنده ها جور در نمیاد برا خراب کردن کارای قهرامان با تونجای همکاری میکنه…جمیل سعی داره با راضی کردن فروشنده ها مجوز ساخت مرکز خرید رو آماده کنه…از طرف دیگه قهرمان مشغول پرداخت بدهی های پدر مرحومش هست…تنها چاره اش اینه که مشتری زیادی برا حموم جذب کنه وگرنه حموم از دستش میره…بین این کارا با “بهار” که معلم تاریخه آشنا میشه و باهمدیگه تلاش میکنن مانع خرابی حموم بشن…
سوسن به حرف های خانواده اش گوش نمیکنه و با پشت کردن به اونا با یوسف ازدواج میکنه . فقط هیچ چیز طبق آرزوهایی که داشت پیش نمیره . سوسن دختر یک خانواده متلاشی شده است . پدرش بعد از نقل مکان به ازمیر خونه رو ترک میکنه ، برادر بزرگترش زاهد هم به خونه سر نمیزنه . به خاطر همین مشکلات سوسن برای شروع یک زندگی جدید راهش رو با عشق دوران بچگیش ، یوسف یکی میکنه . با گذشت زمان و بیشتر شدن مسئولیت ها با یوسف در ادامه دادن زندگی مشترک به مشکلات جدی میخورن و …
داستان یک دختر و پسر که علی رغم 20 سال کنار هم بودن هنوز رابطه ای بینشان شروع نشده است . اولاش عاشق دختری یک سال کوچکتر از خودش به نام ایرم شده ، اما به حدی خجالتی است که نمیتواند احساسش را بیان کند . پدرش که او را در این حال و احوال میبیند به او توصیه میکند که یک نوار کاست در هم پر کند و به ایرم هدیه بدهد . در حالیکه اولاش در استرس پر کردن بهترین نوار در هم است ، زندگی با سورپریزهایی که این دو نفر از آن هیچ خبری ندارن در مقابلشان خواهد بود …
داستان فیلم درباره دختری جوان است که افکار سنتی و قدیمی دارد و دنبال نیمه گمشده خود میگردد و از طرف خانواده تحت فشار است که باید در اولین فرصت ازدواج کند…
نیازی گل، یک جراح دامپزشکی منجر به آنچه که او یک زندگی آرام می داند. او وقت خود را بین دانشجویان دانشگاه تدریس در بخش دامپزشکی و با دستیار او هدیه را تقسیم می کند …
بعد از بیمار شدن مادر بزرگش حافیظه ، جواهیر که در تلاش برای جور کردن پول لازم برای مداوای مادربزرگشه ، نقشه یک گنج به دستش میرسه . کویو بیلال ، بلای جان جواهیر بوی نقشه به مشامش میرسه و با دزدیدن نصفه نقشه ، به جایی که نقشه به اون اشاره داره یعنی آیوالیک ، روانه میشه . جواهیر هم به همراه اولوی راه آیوالیک رو در پیش میگیره . در این سفر ماجراجویانه و هیجان انگیز برای پیدا کردن گنج ، وقایع و بلاهای پیش بینی نشده ای بر سرشون میاد …
رضا یک راننده مینی بوس است . یک روز رضا با یک دختر خیلی خوشگل به نام آیپَری که در عین حال قلب مهربانی هم دارد آشنا میشود و بعد از این آشنایی اتفاقات کمیک فیلم شروع میشود …
دو تا دوست صمیمی که هر دوشون اهل شوخی اند ، خیالاتی هستند و زندگی رو آسون میگیرن . عاشق دختر آوازه خوان (یاسمین) میخانه ای میشن که به طور مداوم به اونجا میرن . یاسمین که دل هر کسی رو به تپش میندازه و البته به همان میزان هم آدم غیر نرمالی است در کنار حکایت جذاب و لذت بخش و در عین حال رویایی و غم انگیز این دو پسر جوان ، مفاهیم عشق و دوستی را با یک داستان متفاوت به تصویر میکشه .
در فیلم اول که اکیپ برای مراسم عروسی اسماعیل جمع شده بودن ، این دفعه برای مراسم ختنه کردن نوه اسماعیل ، ماتیاس آستین ها رو بالا میزنن . فقط یه مشکلی وجود داره ، خانواده مادر لتونیایی ماتیاس ، به طور قاطع با مراسم ختنه مخالفت میکنه . به همین خاطر اکیپ یه نقشه میکشه ، قراره ماتیاس رو به سیواس آورده و در جریان یک مراسم دسته جمعی ختنه بچه ها اون رو هم مخفیانه وادار به ختنه کردن بکنن . در حالی که تمام این اتفاقات داره رخ میده ، تئوپچئو فیکرت هم به دنبال راه های اعلان عشق خودش به لیلا که در هتل سیواس کار میکنه ، خواهد افتاد