آلمان 1939. هانس و لنه یک روز قبل از شروع جنگ با یکدیگر ازدواج کردند و هانس به جبهه شرق فرستاده شد. در جریان یک بمب گذاری، دخترشان آنا به دنیا می آید. خانه ویران می شود و لنه و آنا با اقوامشان در برلین نقل مکان می کنند. هانس از جنگ جان سالم به در می برد، اما او همان فرد سال 1939 نیست، و او و لنه برای زندگی دوباره با هم مشکل دارند...
جاناتان پس از برنده شدن در یک بازی شکار پینت بال مقابل دوستانش به فرانسه می رود و در آنجا با ساشا آشنا می شود و عاشق او می شود. وقتی به خانه برمی گردد، خود را در مشکل می بیند...
برنده 1 جایزه اسکار همچنین دریافت 12 جایزه دیگر. همچنین نامزد دریافت 22 جایزه دیگر.
یک ایتالیایی داستان عشق خود را برای یک روسی تعریف می کند. در یک سری فلاش بک، رومانو پاترونی همسرش را ترک می کند تا از یک چشمه معدنی دیدن کند که در آنجا عاشق یک زن روسی می شود. او مصمم به ترک همسرش و ازدواج با عشقش به ایتالیا برمی گردد...
یک روستایی معمولی به نام علی بابا، یک غار جادویی داکویت ها را کشف می کند. سپس، نقشه ای می اندیشد تا با ربودن ثروت مجرمان و تقسیم آن بین روستاییان، از آنها پیشی بگیرد...
در جولای سال 1914،یک کشتی لوکس ،ایتالیا را به همراه خاکسترهای خواننده مشهور اپرا "تتوا" ترک می کند.مسافران کشتی شامل دوستان او،خوانندگان اپرا،بازیگران و مسافران عجیب و غریب است.زندگی در روز اول بسیار شیرین است اما در روز سوم کاپیتان مجبور می شود تعداد زیادی پناهنده صربی که از رعشه های جنگ جهانی اول فرار کرده اند را نجات دهد...
آنتونینا، هنرمندی از سن پترزبورگ، به دنبال همسرش، یک زندانی سیاسی، به استان شمالی روسیه می رود. هنگامی که او شروع به تدریس هنر در یک مدرسه محلی می کند، با پسر دوازده ساله ای به نام میشا روبرو می شود که برادرش یک رهبر مخوف باند محلی است...
زن جوانی در یتیم خانه بزرگ می شود و نمی تواند نسبت به دیگران احساس عشق کند. هنگامی که کریستینا، یک یتیم 13 ساله را ملاقات می کند، او را به سفر می برد تا مادربزرگش را در یک شهر کوچک پیدا کند...
در سال 2002، یک پسر 5 ساله رها شده که در یک یتیم خانه مخروبه در یک روستای کوچک روسیه زندگی می کند توسط یک خانواده ایتالیایی به فرزندی پذیرفته می شود....
سی سال پیش، اندری سیمینویچ فیلیپوف، رهبر مشهور ارکستر بولشوی به دلیل استخدام یک نوازندهی یهودی از کار اخراج میشود. اکنون به طور اتفاقی متوجه میشود که تئاتر پاریس از ارکستر بولشوی دعوت کرده تا در آنجا برنامه اجرا کنن، با شنیدن این خبر تصمیم میگیرد که نوازندگان قدیمی خودش را دور هم جمع کند و در تئاتر پاریس به جای ارکستر بولشوی، برنامه اجرا کند..