یک مرد تنها به شهر آمده است تا فساد و جنایت را از بین ببرد. او آماده است تا آنها را یکی پس از دیگری در خشونتآمیزترین مسابقهای که شهر دیده است، از بین ببرد...
اوون جوان به یاد می آورد که چگونه در کریسمس سال 1983، زمانی که ده ساله بود، مادر وسواسی مرتب و پدرش که از دو عمویش میزبانی می کرد، دائماً به همسر سابقش و پسر ساکت موریس حمله می کرد و به بیرون می رفت...
هنگامی که یک خانم خانه دار ناراضی، جورجی، از فرصتی برای سرمایه گذاری در شهر کوچکشان می شنود، شوهرش راجر را تشویق می کند تا به آن بپرد. راجر به امید اینکه پول بتواند درمانی برای خانواده شان باشد، وارد دنیای تاریک پول های کثیف می شود...
در دهه ۱۹۳۰ در سوئد، Torgny Segerstedt، یک روزنامهنگار سوئدی و یکی از منتقدان برجسته هیتلر و نازیها بود و در زمانی که دولت و پادشاه سوئد سعی در حفظ بیطرفی و جلوگیری از تنش با آلمان داشتند، به صدا درآوردن خطر فاشیسم پرداخت...
مردی پس از سالها به شهر خود بازمیگردد تا عشق قدیمیاش را که او را رها کرده بود پیدا کند و با خود ببرد، اما متوجه میشود که زن مورد علاقهاش ازدواج کرده و خانواده دارد.
مردی در بلاتکلیفی گرفتار شده که از داشتن یک زندگی شخصی مرفه و پول محروم می باشد، تصمیم به ربودن یک پسر ثروتمند می گبرد. غافل از اینکه پدر پسر یک رئیس یاکوزا است! ...
دو خواهر دوقلو مجرد ناخواسته با یک مرد آشنا می شوند که متوجه نمی شود در آن واحد دو زن را می بیند. مثلث عاشقانه عجیب و غریب نسبتاً آرام پیش می رود تا اینکه هر دو زن مرد را درست قبل از کریسمس به یک جمع خانوادگی دعوت می کنند...
در شصتمین سالگرد فعالیت وارن میلر، جدیدترین و هیجانانگیزترین رویدادهای ورزشی زمستانی برگزار میشود که در آن، ورزشکاران حرفهای از نروژ، آلاسکا، کانادا و سایر نقاط جهان، حرکات نفسگیر و خطرناکی را اجرا خواهند کرد.
لوی یک سبد پیدا میکند که داخلش یک بچه دلقک است. او واقعاً میخواهد از آن بچه مراقبت کند. به خاطر یک سوءتفاهم، او فکر میکند که پلوپ بچه را دوست ندارد، برای همین آن را مخفی نگه میدارد. اما کلوس و کوئبل راز او را میفهمند.
سرنوشت سه مسلمان آلمانی الاصل در برلین در حالی که تلاش می کنند جایگاه خود را بین ایمان و زندگی مدرن در جامعه معاصر غربی بیابند، به هم می خورد، که در دوراهی گرفتار شده اند که در آن سبک زندگی رهایی یافته جذاب با سنت های ریشه دار در تضاد است...
کیم وون کانگ، بازیکن سابق فوتبال، یک فروشگاه لوازم ورزشی در تیمور شرقی افتتاح می کند. هنگامی که او متوجه می شود ساکنان نمی توانند تجهیزات را بخرند، شروع به آموزش فوتبال به بچه ها می کند...