این یک مستند در مورد اکسپدیشن فرانکلین برای یافتن گذرگاه شمال غربی است. رویکردی منحصر به فرد دارد که در آن داستان اکسپدیشن و همچنین ساخت خود فیلم را روایت می کند....
در شهر کوچک Lokichoggio، در شمال کنیا، ده ها هواپیما در حال بازگشت از سودان در یک باند کوتاه فرود می آیند. بسیاری به تازگی تجهیزات امدادی را رها کرده اند، اما اکثریت آنها حامل بیماران مجروح جنگ داخلی در جنوب سودان هستند. این بیماران در فرودگاه توسط آمبولانسهایی که آنها را از میان گرد و غبار میبرند و در جادهای خالی میروند، سوار میشوند تا...
در سال 1997، کریستوفر هارتلی، کشیش کاتولیک، که از وضعیت اسفبار 20000 هائیتی که سالانه با دستمزدهای پایین در مزارع قند در جمهوری دومینیکن کار می کنند، وحشت زده شده بود، شروع به حمایت از بهبود شرایط کاری آنها کرد...
لولا برای دریافت ارثیه مادرش، با جسوس ، یک کارگر روزمزد خوشتیپ، ازدواج میکند. اما او به تدریج متوجه میشود که جسوس لاتین نیست، بلکه یک موسیقیدان بالقوه است...
یک تفنگدار دریایی مجروح ایالات متحده یک توطئه شرکتی را کشف می کند که برای بیرون راندن بیگانگان غیرقانونی از یک شهر مرزی آریزونا به هر وسیله لازم طراحی شده است...
در رستورانی بزرگ ، کسانی می خورند و کسانی هستند که خورده می شوند. رایموندو نوناتو راهی جایگزین پیدا میکند، زندگی خودش: او آشپزی میکند تا زنده بماند و جایی در جامعه پیدا کند...
چاقی به یکی از طاقتفرساترین بیماریها در جامعه مدرن ما تبدیل شده است، حتی در حال حاضر آن را به ابعاد همهگیر در نظر میگیرند. این فیلم مستند به این موضوع حساس، اما از نظر اجتماعی قدرتمند می پردازد و آمار تکان دهنده ای از فربه شدن فرهنگ ما را به نمایش می گذارد...
رینا دختری لاغر است، موهای بلندی دارد، خودنمایی می کند و جذاب لباس می پوشد. هر مردی دوست دارد با او باشد و هر زنی دوست دارد مانند او باشد. او اتفاقاً خود شیفته، بدجنس و بداخلاق است. مصیبت وارد میشود و تشخیص داده میشود که او بیماری دارد. معنای دوستی و دوستان واقعی و عشق به زودی آشکار می شود...
صنعت قاچاق ماریجویانا در بریتیش کلمبیا به یک تجارت بسیار پر سود تبدیل شده است که سالانه میلیاردها دلار درآمد دارد و محصولات آن به کشورهای دیگر نیز صادر میشود. یک فیلمساز به نام آدم اسکورگی به بررسی این بازار زیرزمینی پرداخته و حقایق جالبی را آشکار میکند.
اسپایکر یک قاتل سریالی با چشم ارغوانی است که قربانیان خود را با میخ های راه آهن می زند و اجساد را زیر ریل قطار دفن می کند. او از یک پناهگاه فرار می کند و به شهر کوچکی که سال ها قبل از آن وحشت زده بود باز می گردد...