گابریلا، همسرِ روبرتو، به دفترِ رناتو، وکیلی ثروتمند که با جوکوندا ازدواج کرده است، برای کار فراخوانده میشود. پس از آن، این چهار نفر در تار و پودِ دروغ، روابطِ فرساینده و تراژدی گرفتار میشوند.
پنج نوجوان مکزیکی-آمریکایی عاشق گلف، در سال ۱۹۵۵ به دلیل عدم دسترسی به زمین گلف، با خلاقیت و پشتکار، زمین گلف مخصوص خود را در دل بیابان جنوب تگزاس ساختند.
دیانا پارکر متوجه میشود که سارق خانه کسی نیست جز دختر بیولوژیکی او که سالها پیش برای فرزندخواندگی واگذار شده بود. با این حال، آنها به زودی متوجه میشوند که یک قاتل بیرحم برای متوقف کردن این پیوند خانوادگی، از جمله قتل، دست به هر کاری میزند.
داستان فیلم حول محور پدری میچرخد که پس از مرگ همسرش به دنبال شروع دوباره زندگی با پسرش است. او بدون هیچگونه آگاهی قبلی، یک انبار را خریداری میکند، اما رازهایی که پشت درهای فلزی این انبار پنهان شدهاند، به بدترین کابوس یک پدر تبدیل میشوند.
جائه وو، کِندوکار، در اردوی نهایی تیم ملی با ته سو، قاتل برادرش، روبرو میشود. او که رقیب ته سو است، مغلوب او میشود و تحت فشار روحی قرار میگیرد. با پایان اردو، احساسات جائه وو فوران میکند.
ایو، ویراستار کتابهای عاشقانه، قبول میکند که برای رماننویسهای پرفروشش خانهداری کند. او در این مدت خانه را با جیک، مربی خودیاری، به اشتراک میگذارد. جیک به این فضا برای برگزاری کارگاههای آموزشی با مضمون عاشقانه به مناسبت روز ولنتاین نیاز دارد.
پیوترس و خانوادهاش به عمارتی تاریخی نقل مکان میکنند. مارلنکا به دنبال نیاکانی مناسب برای خانوادهاش میگردد. آگنیشکا باردار میشود و با تولد فرزندش، مشکلات آغاز میشود. پیوترس آرزوی فرزنددار شدن دارد، اما مارچین، همسر آگنیشکا، ناپدید میشود. کامیلای مرموز در جستجوی زاوادا به برزوکی میآید.
آنا با آرزوی زندگی بهتر برای خود و دخترش کاتیا، وامی مسکن دریافت میکند. اما اتفاقاتی غیرمنتظره او را در موقعیتی دشوار قرار میدهد که مجبور به زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی خود در جامعهای بیاخلاق میشود.
در پی فروپاشی زیستمحیطی که بشریت را مجبور به حذف 20 درصد از جمعیت خود میکند، شام خانوادگی به هرج و مرج تبدیل میشود زمانی که برنامه پدر برای پیوستن به برنامه اتانازی جدید دولت به طرز وحشتناکی به هم میریزد.
ژنیا هوروبچیک، عکاس اهل کییف که اصالتاً اهل زاشکیو است، مردی محبوب در بین زنان است. او به دنبال شغل میگردد، اما به طور اتفاقی عشق جدیدی پیدا میکند. ژنیا از قبل یک همسر و یک پسر، و یک همسر سابق و مشکلات زیادی دارد. او بین آنها سرگردان است و تصمیم میگیرد که به جای ادامه این زندگی، زیر قطار برود.
اروین در تگزاس سرگردان میشود و توسط مِرل، یک حفاریِ نفتی که تقریباً ورشکسته شده، تحت حمایت قرار میگیرد. آنها برای فریب یک شرکت نفتی فاسد و قبل از اینکه رویاهای مِرل نابود شود، به یک ماجراجویی وحشیانه میروند...
لونت، جوانی که مدیریت زنجیرهای از رستورانهای معروف آدانا را بر عهده دارد، با اکراه در جشن مجردی غافلگیرانهای که صراف، دوست دوران کودکیاش، ترتیب داده است، شرکت میکند. این اتفاق، نقطه عطفی در زندگی او رقم میزند. سرنوشت، باهر، زنی فقیر، افسرده و گرفتار در مشکلات زندگی که با سه برادر کاغذساز خود زندگی میکند را به مسیر لونت هدایت میکند.
یک زوج متأهل دختری را که مدعی است فرزند شوهرشان است، به خانه خود میآورند. زن با دختر رابطه عاطفی عمیقی برقرار میکند، اما شوهر به دنبال رازگشایی از گذشته دختر است. رفتارهای مرموز و هویت نامشخص دختر، باعث ایجاد تنش در خانواده میشود.