کامینگز در دومین ویژه برنامه کمدی خود، با طنز تلخ و روراستی، به بررسی تجربیات شخصی خود از عشق، روابط و جدایی میپردازد. او در این برنامه، دیدگاههای صریح و جالبی را در مورد موضوعات مختلفی مطرح میکند.
یک کارمند محترم خواربارفروشی در پراگ در حال سرپوش گذاشتن بر رفتار نادرست مدیر خود است که با او رابطه نامشروع دارد. با این حال، زمانی که یک حسابرس دقیق از آنجا بازدید می کند، همه چیز پیچیده می شود....
پاستور داگلاس ویلسون، علیرغم مخالفتها و تهدیداتی که به دلیل دیدگاه سنتیاش در مورد ازدواج و خانواده با آن روبرو بود، به دانشگاه ایندیانا رفت تا سخنرانی کند. کتاب «آخرالزمان آزادی بیان» وقایع خشونتآمیزی که در پی این سخنرانی رخ داد را شرح میدهد.
برندون نوجوانی 15 ساله است که آرزوی یک جفت کفش را دارد. او به سختی کار میکند تا برای خریدن آن پول جمع کند زیرا فکر میکند با پوشیدن آنها می تواند از چنگال فقر فرار کند....
جنگ هسته ای بسیاری از جهان را ویران می کند، اما جان رمزی پیر موفق می شود جان سالم به در ببرد و او به همراه دخترش، جوآنا در املاک روستایی خود حفر می کنند...
سرنخ تمسخر آمیزی که در جلسه ای برای آرورا باقی می ماند، یک بازی موش و گربه را بین او و یک جنایتکار مرموز آغاز می کند که مرتکب جنایات جدی فزاینده ای می شود که شهر را به لرزه در می آورد.
آرکاشون. آگوست . ژان پیر ساولی، کارمند در کلرمون فران، متوجه می شود که والری، نامزد او، می خواهد استراحت کند. برای یافتن آرامش ، او تصمیم میگیرد مقصد تعطیلات خود را تغییر دهد ...
داستان درباره کارتا “کارا” راتلج است، زنی که سعی کرده فراتر از گذشتهی دشوار خود حرکت کند، اما زمانی که برای تعمیر خانه ساحلی خانوادگی بازمیگردد، مجبور میشود با تاریخ روبهرو شود. در طی یک طوفان ویرانگر، کارا و مادرش صدها لاکپشت دریایی را از مرگ حتمی نجات میدهند و در این فرآیند برخی از حقیقتهای واقعی زندگی را کشف میکنند....
در سال 1980 نیویورک، سه مرد جوان که همگی به فرزندخواندگی گرفته شده بودند، یکدیگر را ملاقات کردند و متوجه شدند که سه قلوهایی هستند که در بدو تولد از هم جدا شده اند. اما تلاش آنها برای کشف دلیل تبدیل به یک راز عجیب و شوم می شود...
یک نوجوان ناشی، بعد از اینکه همراه با خانوادهاش به یک شهر ساحلی واقع در فلوریدا نقل مکان میکند، تمام تلاشش را بکار میگیرد تا خودش را هر طور که شده در میان گروه بچه های محله جا کند اما…
موریس میشکین، یک خیاط مسن، همسرش فانی را بسیار دوست دارد. فانی به شدت بیمار می شود که باعث می شود موریس نگران حالش باشد. مردی که ادعا می کند فرشته است وارد زندگی آنها می شود...