ملانی از صحبت کردن و چیزهای کوچک لذت می برد. به نظر می رسد شوهرش ویکتور در نهایت آرامش و بی خیالی کارهایش را تحمل می کند. در واقع ملانی سخت در اشتباه است...
داستان در مورد زن زیبایی است که با تزریق یک سم دوباره احیاء می شود و عتش فراوانی برای خون خواهی دارد که به کمک دوست دوران بچگی اش باید این عتش را فرو نشاند...
J.P پدر سه فرزند است. او از همسرش جدا شده است و فرزندانش در کنار مادرشان، و ناپدریشان زندگی می کنند. J.P می خواهد ارتباط بیشتری با فرزندان خود داشته باشد و تصمیم می گیرد برای تعطیلات آن ها را به سفری به مدیترانه ببرد. همه چیز به خوبی پیش می رود تا این که متوجه می شود که برای مادر بچه ها در خانه اتفاقی افتاده است. اکنون او باید تصمیم بگیرد که آیا بچه ها را از این خبر آگاه کند یا این که به آن ها اجازه دهد که از تعطیلاتشان لذت ببرند...
مارتین اشتیخر پس از فرار از زندان، برای فرار از دست پلیس، یک کودک دوازده ساله را به گروگان میگیرد. به مرور زمان، این کودک، که "اشتیچ" نامیده میشود، از او خوشش میآید و شیطنتهای او را تحسین میکند. اشتیچ نیز به این کودک علاقهمند میشود و او را به دوست خود تبدیل میکند...
آلیس، هنرمندی آزاده، در یک استراحتگاه منزوی در ورمونت با مرد جوانی آشنا میشود، اما او این حقیقت را پنهان میکند که در آنجا کار میکند زیرا احساس شرم میکند. وقتی صاحب مکان برمی گردد، تمام داستان او شروع به فروپاشی می کند...
افسانهی اوله هویلاند، دزد ماهری که در نیمهی اول قرن نوزدهم از ثروتمندان میدزدید و زنان را در مسیرش شیفتهی خود میکرد، تا اینکه تلاش کرد از بانک ملی سرقت کند.
این فیلم داستان چگونگی ساخته شدن قلعه آزوچی در زمان اودا نوبوناگا پس از اتحاد و سختیهایی را که اوکابه ماتائمون، سر نجار، پشت سر گذاشت تا پروژه را در مدت 3 سالی که به او داده شده بود، به پایان رساند را می گوید ...
نیکولا 6 سال هست که میداند قاتلی قرار است او را به قتل برساند و در این مدت همیشه با ترس و اضطراب زندگی کرده، اما در نهایت پس از آشنایی با سه مرد، متوجه میشود که یکی از آن ها قاتل او خواهد بود...