شب قبل از هالووین ، یک پرستار کودک ، توسط یک قاتل نقاب دار ، تحت تعقیب قرار می گیرد . اما در یک اتفاق غیرمعمول ، قربانی و قاتل ، شروع به ایجاد احساسات عاشقانه نسبت به یکدیگر می کنند ...
میمون جنگجو، تراسک، در دنیای مرده سقوط کرده است، سرگردان شده و آماده است تا شرافتمندانه به بزرگانش در زندگی پس از مرگ بپیوندد. اما زمانی که یک کشتی زمینساز انسان برای بازسازی سیاره میرسد، این کار قطع میشود. به زودی این بازمانده ی تنها سیمان در مرکز درگیری بین کهکشانی بین یک شرکت حریص، یک فرقه مذهبی متعصب، و نژادی از بیگانگان متخاصم قرار می گیرد که
یک شوخی بیمزه، زندگی حرفهای رافینیا باستوس، کمدین برزیلی را به لبه پرتگاه برد. او در برنامهی جدیدش، علاوه بر این ماجرا، در مورد طلاق و پیدا کردن دوباره عشق هم صحبت میکند.
برنده 2 جایزه ساعات پربیننده همچنین نامزد دریافت 3 جایزه دیگر.
واندا سایکس، نقدی تیزبینانه و خندهدار در مورد وضعیت جهان ارائه میکند و به دیدگاه خود در مورد فضای سیاسی و فرهنگی کنونی میپردازد، که او فقط میتواند آن را خوب - نه عادی توصیف کند...
یک روزنامه نگار جوان به پشت پرده یک بیمارستان روانی در همان نزدیکی نگاه می کند تا اقدامات وحشتناکی را که آنها به "بیماران" خود انجام می دهند را آشکار کند.
سریه، مردی سنتی، عاشق زنی مدرن شده است. والدین سریه خواهان ازدواج او هستند اما او زنی را دوست دارد که به زندگی مشترک بدون ازدواج علاقهمند است. این تفاوت در دیدگاهها، آیندهی رابطه آنها را نامعلوم کرده است.
وقتی دارسی یانگ، دادستانی کمکی، به خانهی والدین جدا شده اش دعوت میشود تا نامزد جدید خواهرش، توماس شوره، را ببیند، متقاعد میشود که توماس تهدیدی برای تمام خانوادهی او است...
فرزند جوانی با دیسلکسی و هنرمندی، از ناامیدی سر برآورده میشود و خود را متعرّف به خواص و استعدادهایش نمیبیند، بلکه به جای آن تنها با اعتبار ناتوانیها و معلولیتهایش تعریف میکنند...