یک برخورد اتفاقی بین دو غریبه، روهان و ریت، آنها را به بازدید از زادگاه ریت در راجستان می فرستد، جایی که آنها راز قدیمی را کشف می کنند که منجر به وحشت می شود...
یک هیولای افسانهای به نام آکتبر بوی ساکنان یک شهر کوچک در غرب میانه را زمانی که هر هالووین از مزارع ذرت بیرون میآید و به سراغ کسانی میرود که به اندازه کافی شجاع هستند تا با او مقابله کنند ، در هراس میاندازد...
ویرا، یک زن جوان ، از یک اسلحه خانه معتبر دزدی می کند. ارجن، وارث مغازه، او را تعقیب می کند و عاشق او می شود. ویرا از ارجن می خواهد که رابطه شان را مخفی نگه دارد، اما ارجن از این درخواست ناراحت می شود و باعث پیچیدگی در رابطه آنها می شود...
چهار نوجوان روستایی در نیجریه، به طور اتفاقی بر روی گنج الماسهای تراش نخورده دست مییابند. اما خبر این کشف به گوش دیگران میرسد و آنها نیز به دنبال گنج میآیند...
بر اساس رویدادهای واقعی .یک مالک خانهی مراسم خاکسپاری با کمک یک وکیل، تلاش میکند تا کسب و کار خانوادگی خود را از دست شرکت بزرگی به نام "لوون" نجات دهد...
یک کنفرانس تیمسازی برای کارمندان شهرداری به یک رویداد هولناک تبدیل میشود. اتهامات فساد باعث ایجاد تنش و اختلاف بین شرکتکنندگان میشود. در همین حال، یک قاتل مرموز شروع به کشتن شرکتکنندگان میکند...
بعد از بیست و پنج سال، سیلوا سوار بر اسبی از صحرا می گذرد تا دوستش کلانتر جیک را ببیند. آنها جشن میگیرند، اما صبح روز بعد جیک به او میگوید که دلیل سفرش دوستی آنها نیست...
نوجوانی به نام جِیمی پس از قتل مادرش در هالووین، به سال 1987 سفر میکند تا قاتل جوان را قبل از اینکه برای همیشه در گذشته گیر کند ، متوقف کرده و به زمان خود بازگردد ...
خانم شتی یک فمینیست است که در لندن زندگی می کند و می خواهد برای همیشه مجرد بماند. آقای پولیشتی از حیدرآباد در تلانگانا، هند، می خواهد در یک رابطه متعهدانه باشد. به نظر می رسد که این دو در مراحل مختلف زندگی هستند اما به نوعی به هم متصل می شوند...
دراکولا اورا، کلودین ولف ، و فرانکی استین به سال دوم خود در Monster High وارد میشوند. آنها با چالشهای بزرگتری مواجه میشوند، از جمله دانشآموزان جدید، قدرتهای جدید، دوستیهای در حال تحول و تهدید بزرگتری که ممکن است نه تنها دوستی آنها را از هم بپاشد ، بلکه ممکن است جهان را برای همیشه تغییر دهد...
داستان فیلم فلورا، مادر مجردی را دنبال می کند که با پسرش مکس در حال جنگ است. او در تلاش برای یافتن سرگرمی برای مکس، یک گیتار را از زباله دانی پیدا می کند و متوجه می شود که زباله های یک نفر می تواند نجات یک خانواده باشد...
سامانتا ویلکینز در کودکی قدرت های ماوراءالطبیعه خود را کشف می کند. او همچنین متوجه می شود که خانواده ای دارد که از وجود آن بی خبر بوده است. این خانواده ریشه های شومی دارند و سامانتا باید با این موضوع کنار بیاید.