سه برادر مشهور در سفری پر هرج و مرج از لندن به نیویورک، با زمان رقابت میکنند و با چالشهای فزایندهای روبرو میشوند، آنها ناامیدانه تلاش میکنند تا برای کریسمس به همراه عزیزانشان به خانه برگردند.
برایان پس از اخراج از شغلش، به عنوان پدر خانهدار فعالیت میکند. او به دعوت یک پدر خانهدار دیگر برای یک قرار بازی پاسخ مثبت میدهد، اما متوجه میشود که آن شخص، فردی متقلب و خارج از کنترل است.
یک دانشمند نابغه اما متکبر، در پی یک آزمایش هولناک، موجودی را خلق میکند که زنده شود. در نهایت، این اقدام منجر به تباهی هم خودِ خالق و هم آن مخلوق تراژیک میشود.
باب، انقلابی سابق و پارانویایی، همراه دختر مستقلش، ویلا، در انزوا زندگی میکند. با ظهور مجدد دشمن شرور باب و ناپدید شدن ویلا، باب برای یافتن دخترش تلاش میکند، در حالی که هر دو باید با عواقب گذشتهٔ خود مواجه شوند.
والنتین، یک زندانی سیاسی، در سلولی با مولینا همبند است؛ فردی که به جرم بیعفتی عمومی محکوم شده. در شرایطی که مولینا داستان یک فیلم موزیکال هالیوودی با بازی اینگرید لونا را روایت میکند، پیوندی بعید میان این دو زندانی شکل میگیرد.
یک خلافکار فراری و کاریزماتیک برای پنهان شدن از پلیس، در انبار مخفی یک اسباببازی فروشی پناه میگیرد. او با تغییر هویت، رابطهای دور از انتظار اما بسیار خطرناک را با یکی از کارکنان فروشگاه آغاز میکند.
در سال ۱۹۸۶، فاکسِ جسور از یک جامعهی متجاوز فرار میکند تا خانوادهاش را پیدا کند. اما وقتی ملکه خواهر کوچکش را میدزدد و یک پلیس فاسد را به دنبالش میفرستد، فاکس چارهای جز نفوذ به همان جایی که از آن فرار کرده، ندارد.
یک روزنامهنگار نیویورکی برای اولین بار به دیدار دخترعموی دور خود میرود تا مقالهای درباره زندگی سختش در نهر لوئیزیانا بنویسد. دختر معتاد و وحشی این روزنامهنگار، تنشهای بین فرهنگهای دو خانواده را تشدید میکند.
مردی در یک راهروی زیرزمینی گم میشود. او به دنبال "راهنما" در این گذرگاه پیش میرود، اما پیدرپی اتفاقات غریبی برایش رخ میدهد. آیا این مکان واقعی است یا صرفاً یک توهم است؟ آیا مرد میتواند از این راهرو فرار کند؟
زنی در سفری انفرادی در مناطق برفی شمال مینه سوتا، بهطور اتفاقی با صحنه آدمربایی یک دختر نوجوان روبرو میشود. او درمییابد که کیلومترها از نزدیکترین شهر و دور از دسترس آنتن موبایل، تنها امید این دختر نوجوان برای نجات است.
مارکوس کاپون، عضو پرافتخار نیروی دریایی، پس از بازگشت از افغانستان با اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) دست و پنجه نرم میکند. همسرش در درمان با روانگردانها امیدی پیدا میکند. آنها شروع به فراهم کردن دسترسی به این درمان برای سایر کهنه سربازانی میکنند که با مشکلات سلامت روان دست و پنجه نرم میکنند.
فینِ ۱۷ ساله پس از رهایی از اسارت با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکند. در همین حال، خواهرش در رویاها از طریق "تلفن سیاه" تماسهایی دریافت کرده و رؤیاهای نگرانکنندهای از مورد تعقیب قرار گرفتن سه پسر در اردوگاه زمستانی "دریاچه آلپاین" میبیند.