در این فیلم ترسناک روانشناسانه، سث در یک پناهگاه حیوانات مشغول به کار است و سالهاست بصورت پنهانی عاشق یک پیشخدمت به نام هالی شده است. پساز آنکه بارها و بارها تلاشهای سث برای جلب نظر هالی با شکست روبرو میشود، او تصمیم میگیرد هالی را در یکی از قفسههای محل کارش زندانی کند اما به زودی متوجه میشود هالی آن شخصی که به نظر میرسید نیست...
دو کارگاه موارد ناشناخته و ماورایی به نام “اِد” و “لورین” ، در جدیدترین تحقیقات خودشان به خانه بزرگی می روند تا پرده از اتفاقات غیر طبیعی های رخ داده در آن بردارند. اما بزودی متوجه می شوند که این پرونده ، یکی از متفاوت ترین و عجیب ترین پرونده زندگی آنان است …
قاتلی که پسر و دختری را در اتومبیل خود کشته است به روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل نامه میفرستد و خود را به عنوان قاتل معرفی میکند. قتلهای دیگری پس از آن اتفاق میافتد و قاتل، نامههای دیگری به روزنامه میفرستد. کاریکاتوریست جوان روزنامه سرنخهایی در این نامهها پیدا میکند و …
«استنلی ایپ کیس» (جیم کری)، صندوق دار بی دست و پای بانک، تصادفا به ماسکی دست پیدا می کند که هر گاه آن را به چهره می زند به شخصیتی پرتحرک و دیوانه، بسیار قوی و زورمند، شکست ناپذیر، با چهره ای سبز رنگ و کارتونی بدل می شود تا اینکه ….
«کندی هرون» دختر والدینی جانورشناس است و در افریقا بزرگ شده. اکنون او وارد دنیای جدیدی می شود و قانون جنگل در این دنیا معنای جدیدی پیدا می کند. کندی که تا ۱۶ سالگی در خانه درس خوانده، حالا باید برای اولین بار به دبیرستان عمومی برود و با سلاحهای روانی و قوانین نانوشتهی دنیای دختران نوجوان امروزی روبرو شود.
پدر 37 ساله ای که زندگی برایش آنطور که دوست می داشته پیش نرفته است و آرزوی بازگشت به دوران جوانی را دارد ، یک شب هنگام نجات یک پیرمرد به طور اتفاقی از پل پرتاب می شود و در صبح همان روز خود را پسری 17 ساله می بیندکه دوباره به دبیرستان باز گشته است ، او که نمی توانست با دختر خود رابطه صحیحی برقرار کند ، اکنون به همان دبیرستانی که دخترش تحصیل می کند می رود و ...
فیلم ماما میا! روایتگر داستان دختری بهنام «سوفی» است که مادرش (دونا) که صاحب هتلی در یک جزیره است، برای چندین سال هویت پدر واقعیاش را از او پنهان کرده است. اما دختر تصمیم میگیرد پیش از ازدواج، پدرش را پیدا کند. بنابراین مادرش از چند مرد که در گذشته او نقش داشتند درخواست میکند به خانه آنها بیایند و ...
بیگانه ای فضایی در سال ۱۹۶۹ موفق می شود تا «مامور کی» را به قتل برساند و کره زمین را در وضعیت خطرناکی قرار دهد. «مامور جی» که حالا یک کهنه کار در سازمان به حساب می آید، مامور می شود تا در زمان سفر کند و به سال ۱۹۶۹ بازگردد تا مانع از کشته شدن او در موعد مقرر گردد و به این ترتیب نسل بشر را نجات دهد...
در طی یک عمل جراحی قلب باز ، داروی بیهوشی درست عمل نمی کند و مردی که زیر تیغ جراحان قرار دارد کاملا هوشیار ، اما فلج است و نمی تواند دکترها را در جریان بگذارد و…
سه دانشجوی احمق در یکی از بهترین کالج های هند اتاقی دارند. هر سه در خوابگاه از آن استفاده می کنند که یکی از آن ها عکاس حیات وحش است و به دنبال یافتن دوست گمشده خود راهی سفر شده و در طول این سفر با حوادثی رو به رو می شوند...
فیلم داستان یک روانشناس کودکان به نام مالکوم کرو را روایت میکند که سعی در بهبود وضعیت یک کودک دارد. این پسر کوچک که نامش کول است ارواح را میبیند و از این موضوع میترسد. کرو با او دوست میشود و سعی میکند تا کول را درمان کند….
بیلی بتسون پسری 14 ساله است که بعد از پیدا کردن جادویی هزارساله میتواند تنها با گفتن بک کلمه به طور جادویی به ابرقهرمانی بالغ به نام شزم تبدیل شود. او خیلی زود پس از کشف قدرتهایش، در مواجهه با دکتری پلید به نام تادیوس سیوانا باید آنها را به بوتهی آزمایش بگذارد و...
وسلی گیبسون مرد جوان تنهایی است که در محل کارش نیز شرایط خوبی ندارد و رئیسش او را تحت فشار قرار داده است ، دوست دخترش نیز به او کم محلی می کند و در کل زندگی اش خسته کننده شده است . در ادامه او در یک درگیری تیر اندازی در یک فروشگاه با زنی جذاب و خشن به اسم فاکس آشنا می شود و این اتفاق زندگی او را تغییر می دهد .
اولین سالت یک مامور سیا است تا اینکه به او اتهام جاسوسی برای روسیه را میزنند. سالت مجبور میشود که از مافوق هایش بگریزد تا بیگناهی خود را ثابت کند. وی با بکار گرفتن تمامی تخصص ها و تجاربی که در طی سالها بعنوان مامور مخفی کسب کرده، باید بتواند علاوه بر گریز از دست دولت، بیگناهی خود را نیز ثابت کند...
تریسی دختر نوجوانی است که آرزو دارد در شوی رقص و آواز کورنی کالینز شرکت کنند . این برنامه مخصوص معرفی چهره های جدید در زمینه رقص و آواز است و تریس بی صبرانه منتظر است تا زمان امتحان از داوطلبان فرا برسد . این در حالیست که ادنا ، مادر تریسی ، امیدی به موفقیت او ندارد زیرا تریسی دختری چاق است ولی پدر او ویلبر بشدت او را تشویق می کند . سرانجام تریسی خود را برای شرکت در امتحان معرفی می کند اما ویلما که تهیه کننده شو است بلافاصله پس از دیدن تریسی او را مردود می کند اما کورنی کالینز که از تریسی خوشش آمده اجازه می دهد تا او نیز ثبت نام کند . ترسی با موفقیت برنامه اش را اجرا کرده و مشهور می شود اما در ادامه ویلما تلاش می کند تا برنامه مخصوص سیاهپوستان را لغو کند و تریسی در اعتراض به این امر در تظاهرات تبعیض نژادی شرکت می کند اما به او اتهام حمله به یک پلیس در جریان تظاهرات را می زنند…
«چارلی» مرد جوانی است که به تازگی برادر خود را از دست داده و در رنج و ناراحتی به سر می برد، تا اینکه در همان قبرستانی که برادرش دفن شده به عنوان نگهبان شغلی پیدا میکند. او هر روز روح برادرش را می بیند، اما زمانی میرسد که او باید بین دختری که عاشقش است، و برادرش یکی را انتخاب کند...
«تروی» (زک افرون) و «گابریلا» (وانسا هادجنز)، دو نوجوان که یک دنیا فاصله دارند، در جشن سال نو یکدیگر را می بینند و در میابند که عشقی متقابل میان آن دو وجود دارد.
يک آدم ماشيني خانگي (ويليامز) که نامش را «اندرو» گذاشته اند با گذشت سال ها «انسانيت» خود را مي پروراند. تا اين که مردي که او را طراحي کرده پيدا مي کند تا تبديل شدنش به يک انسان را - لااقل از نظر روان شناختي - کامل کند. ساليان سال ديگر نيز مي گذرد، اما کنگره ي جهاني اعلام مي کندکه ناميرا بودن «اندرو» باعث مي شود نتوانند او را يک انسان بدانند...
شيکاگو، سال 2035. روبات ها در همه جا به عنوان کارگر يا پيشخدمت به کار گرفته شده اند. در حالي که به سه قانون روباتي پاي بند هستند که ظاهرا باعث مي شود به آدم ها لطمه اي نزنند. تا اين که کارآگاه ويژه ي جنايي به نام «دل اسپونز» (اسميت) به شدت به روبات ها شک مي کند و سرانجام رودرروي روباتي به نام «ساني» مي شود که تکامل پيدا کرده و به ضوابط «سه قانون روباتي» پاي بند نيست...
یک پسر بچه روبات که با تکنولوژی بسیار پیشرفتهای ساخته شده است، هرکاری میکند تا بتواند به پسری واقعی تبدیل شده و دوباره عشق مادرش را که یک انسان واقعی است، بدست آورد.
پیتر بنینگ» (ویلیامز)، وکیل متنفذ و موفق، زن و دو فرزندش را برای تعطیلات کریسمس به دیدن «مادربزرگ وندی» (اسمیت) به لندن می برد. او که بر اثر مشغله های حرفه ای، از توجه و نزدیکی کافی به بچه هایش بازمانده، یک شب از مراسم جشنی به خانه ی «وندی» باز می گردد و در می یابد که بچه ها ناپدید شده اند. در یادداشتی به امضای «کاپیتان جیمز هوک»، از او دعوت می شود تا برای باز پس گیری آنان به «سرزمین رؤیایی» برود
در اواخر قرن ۱۶ در لندن نمایشنامه نویس فقیر و جوانی به اسم ویلیام شکسپیر مشغول کار بر روی آخرین نوشته اش «رومئو و ژولیت» می باشد. اما کار او کند پیش رفته و در واقع او هنوز نتوانسته حتی یک خط هم بنویسید. ویلیام در یک آزمایش برای انتخاب هنرپیشه نقش رومئو یک هنرپیشه جدید و با استعداد که پسر جوانی به اسم توماس است را انتخاب می کند. ویلیام پس از چندی دختر جوان و زیبایی به اسم ویولا را در همان خانه مجللی که توماس درآنجا زندگی می کند ملاقات می نماید. او به ویولا علاقمند می شود واینامر او را ترغیب برای نوشتن داستانش می کند. اما بزودی او متوجه میشود که توماس همان ویولا است که با تغییر قیافه وارد نمایش شده است. ویولا قبلاً قول ازدواج به لرد سنگدل را داده و ملکه الیزابت نیز بر این ازدواج تاکید دارد اما عشق میان ویل و ویولا رفته رفته بسیار عمیق گشته و بنابراین مخفیانه به رابطه با هم ادامه می دهند و ویولا همچنان نقش رومئو را برای نمایش تمرین می کند.
والدین سه کودک از خانوادهای ثروتمند در آتش سوزی کشته شدهاند. یکی از خویشاوندان دورشان سرپرستی آنان را به عهده می گیرد، اما آنها خیلی زود در میابند که او در پی کشتن آنها و به دست آوردن ثروتشان است...
چارلي و کارخانه ي شکلات سازي (CHARLIE AND THE CHOCOLATE FACTORY):در يک شهر بزرگ صنعتي و در آلونکي نيمه ويران، «چارلي باکت» کوچولو (هايمور) هم راه پدر و مادر و دو مادربزرگ و پدربزرگ، زندگي گرم و صميمانه اي دارد، تا اين که بليت ويژه ي طلايي پنهان در زرورق شکلات هاي «ويلي وانکا» (دپ) را پيدا مي کند. او به اين ترتيب هم راه چهار برنده ي ديگر به گشتي خصوصي در داخل کارخانه ي عظيم «ويلي وانکا» دعوت شده است...
«ناخدا باربوسا» (راش) کشتي «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مرواريد سياه» را در اختيار مي گيرد و بعدا به شهر پورت رويال حمله مي برد و «اليزابت سوان» (نايتلي) دختر فرماندار (پرايس) را مي ربايد. «ويل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکي «اليزابت» با «جک» متحد مي شود تا «اليزابت» را نجات دهند و «مرواريد سياه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفريني باعث شده «باربوسا» و خدمه اش براي هميشه در پرتو هر نور مهتابي به اسکلت هايي زنده تغيير شکل يابند...
ویل ترنر و الیزابت سوان که قصد دارند بزودی با هم ازدواج کنند بجرم کمک به کاپیتان جک اسپارو برای فرار از دست قانون بازداشت می شوند. لرد کاتر که دستور این بازداشت را داده به ویل و الیزابت می گوید اگر آنها به او کمک کنند تا جک را پیدا کرده و قطب نمای جادویی اش را از او بگیرد، آنها را مجازات نخواهد کرد...
كاپيتان باربوسا و اليزابت سوآن و ويل ترنر براي نجات جك اسپارو و مرواريد سياه به سنگاپور مي روند اين در حالي است كه آنها براي نجات كاپيتان جك اسپارو بايد يك دزد دريايي چيني را پيدا كرده و نقشه دريايي كه محل كاپيتان جك را نشان مي دهد را از او بدزدند، در ادامه داستان مجمعي به نام برادران وارد داستان مي شوند كه باعث پيروزي دزدان دريايي كارائيب در مقابل كمپاني هند شرقي مي شوند و ....
در این قسمت از مجموعه فیلم های دزدان دریایی کارائیب، کاپیتان جک اسپارو (جانی دپ) به قصد پیدا کردن نیزهی سه شاخه پوزئیدون (خدای دریا) ماجراجویی اش را آغاز میکند...
«آليور» (اونيل)، يک دانشجوي حقوق از خانواده اي ثروتمند، با دانشجوي رشته ي موسيقي، «جني» (مگ گرا) که پدرش قناد است، ازدواج مي کند. اما زندگي خوش اين دو دوامي نمي آورد و «جني» مي ميرد...
«سام» (سوايزي) در گردشي شبانه با نامزدش، «مالي» (مور)، در کوچه اي تاريک به دست ولگردي به قتل مي رسد و روحش از بدنش جدا مي شود، اما کنار «مالي» مي ماند. بعدتر روح «سام» مي فهمد که مرگش تصادفي نبوده و دوستش «کارل» (گلدوين) اين نقشه را براي تصاحب چهار ميليون دلاري کشيده که به اشتباه از حساب بانکي او سر درآورده است...
« شاهزاده خانم آن » (هپبورن) که براى تعطیلات به رم سفر کرده است از زندگى مبادى آداب و خشک دربارى خسته شده است . او شبى به تنهایى در شهر به گردش می رود و با خبرنگارى امریکایى به نام « جو » (پک) آشنا میشود و …
لانگ آیلند . زوج ثروتمندى به نام « مود » ( واکر ) و « آلیور » ( هامپدن ) « لارابى » ، دو پسر – « لینوس » ( بوگارت ) و « دیوید » ( هولدن ) – دارند . در املاک خانواده ، رانندهى آنان ، « توماس فئرچایلد » ( ویلیامز ) و دختر جوانش ، « سابرینا » ( هپبرن ) نیز زندگى مىکنند . « سابرینا » که به « دیوید » علاقهمند است از او بىتوجهى مىبیند و …
«هالى» ( هپبرن ) در آپارتمانى در شرق منهتن با گربه اى كه نامى ندارد زندگى مى كند. روزى نويسنده اى به نام «پل» ( پپارد ) كه در همان آپارتمان زندگى مى كند و مورد حمايت مالى زنى مسنتر ( نيل ) قرار دارد، وارد زندگى «هالى» مى شود...
داستان فیلم درباره ماجراهاى خانواده روسى در جریان حمله ى ناپلئون است . در سال ۱۸۱۲ نیروهای ناپلئون بسیاری از مناطق اروپا را تحت کنترل خود در آورده بودن. روسیه یکی از محدود کشورهایی بود که هنوز فتح نشده بود. در این میان خانواده ای در روسیه وجود دارد که پدرشان میمیرد و ….
"هیتکلیف" ( تام هاردی ) کودکی سر راهی توسط خانواده ثروتمند "ارنشاوز" در یورکشایر بزرگ می شود اما بعدها در زندگی خود کینه ای نسبت به خانواده به دل می گیرد و ...
علاءالدین بچه شرور خیابانی است، روزی پرنسس جاسمین را می بیند که در شهر مخفیانه زندگی می کند آن ها بهم دل می بندند اما مشکلی وجود دارد پرنسس حتما با یک شاهزاده باید ازدواج کند و …
"علاءالدین" در آستانه ازدواج با شاهزاده "یاسمن" قرار دارد.با وجود حضور و تشویق دوستانش او عصبی و مضطرب است.اما وقتی چهل دزد مهمانی ازدواج را به هم زده و تلاش می کنند یک طلسم باستانی را سرقت کنند؛او وارد راهی خطرناک برای متوقف کردن سارقان می شود...