جِی و مکس، نویسنده و گزارشگر ورزشی، دوست هستند. مکس از جِی میخواهد که سعی کند سردبیر جِی، سامانتا را قبل از عروسیاش اغوا کند تا ببیند که آیا او به اندازه کافی وفادار است یا خیر...
در سال ۱۸۸۸ در لندن، فقر و بدبختی باعث بوجود آمدن زندگیهای هولناکی در محله وايت چاپل شده است. در اين زمان فردی جنايتکار و بدنام به اسم «جک ريپر» در اين محله مشغول آدمکشی و از بين بردن زنان فاحشه است. يک بازرس اسکاتلنديارد به اسم «فرد آبرلين» (جانی دپ) با کمک همکارش «پيتر گادلی» در پی اين هستند که بفهمند اين قاتل زنجيره ای کيست و چرا اين زنان را بطور وحشيانه می کشد...
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 10 جایزه و نامزد دریافت 12 جایزه دیگر.
فرشته ای که مآمور هدایت ارواح مردگان پس از مرگ آنهاست (نیکلاس کیج)، به اقتضای وظیفه اش، با آدم*ها و زندگی آنها آشنا می*شود. زندگی آدم*ها روی زمین برای او موضوع جالبی بوده تا اینکه عاشق دختر پزشکی می*شود (مگ رایان) که به خاطر فوت بیمارش در حین عمل جراحی قلب، متآثر شده و روی پلکان بیمارستان محل کارش، گریه می*کند. علاقه به آن دختر و اشتیاق برای درک احساس او و آدم*های دیگر نسبت به زندگی و کشف علت علاقهء آنها به زندگی زمینی،
یک دختر بچه، تجاوز بی رحمانه و کشته شدن مادرش به دست یک دلقک سیرک را مشاهده می کند. او اکنون بزرگ شده است و گروه سیرک دوباره به شهر بازگشته اند. این اتفاق باعث شده است کابوس های وحشتناکی به سراغ این دختر بیایند...
قصهای در پالرموی ایتالیا، ۱۹۷۷: خانوادهای مافیایی علیه تجارت مواد مخدر مبارزه میکنند تا اینکه مردان خانواده به قتل میرسند و زنانِ آنها قدرت را به دست میگیرند...
در ساحلی آفتابی، سگی به نام دلبر که عاشق آب بود، با دلفینی به نام آبی دوست شد. آنها هر روز با هم در آب بازی میکردند و غذا به اشتراک میگذاشتند. دوستی آنها زبانزد خاص و عام بود.