هامبورگ. یک مهاجر امریکایی به نام «تام ریپلی» (هاپر) به هنگام فروش نقاشی های جعلی «دروات» (ری)، با قاب سازی به نام «جاناتان زیمرمان» (گانتس) آشنا می شود. «ریپلی» که می داند «جاناتان» به سرطان خون مبتلاست، او را به «رائول مینو» (بلن) معرفی می کند. که به دنبال یک آدمکش غیرحرفه ای است.
این فیلم زندگینامه چارلی لوچیانو گانگستر مشهور ایتالیایی معروف به لوچیانوی خوش شانس است که در کودکی به آمریکا مهاجرت کرد ودر جوانی به یکی از سران مافیای قدرتمند نیویورک تبدیل شد. او برای نخستین بار شهر نیویورک را به پنج منطقه تقسیم نمود و اختیار هرکدام از این پنج قسمت را به یک خانواده مافیایی سپرد و اولین مجمع یا کمیسیون مافیایی را بنیان گذاری کرد و به همین جهت پدر جرم و جنایتهای سازمان یافته مدرن در امریکا لقب گرفت.
پایان قرن بیستم،شهر کوچکی در فرانسه."جولین داون" روزنامه نگاری است که همسرش "جولی" یک دهه قبل از دنیا رفته است.او تمام وسایل همسرش را در یک اتاق سبز جمع آوری کرده است.وقتی یک آتش سوزی اتاق را نابود می کند او کلیسای کوچکی ساخته و به همسر و دیگر اشخاص مرده تقدیم می کند...
یک کلکسیونر بزرگ بنام پیر نیو ( آلن دلون ) قصد جمع اوری عتیقه جات را دارد از این رو یک کلکسیون نایاب را از پدر ادویگ ( مریل دارک ) خریداری مینماید و ...
«کنتس بیانکا برومونتی» (مانگانو) از پروفسوری گوشه گیر (لنکستر) می خواهد که طبقه ای از خانه ی اعیانی اش را به دخترش، «لیتا» (مارسانی) و دوست او، «استفانو» (پاتریتسی) اجاره دهد. کنتس را یک جوان آلمانی به نام «کونرات» (برگر) هم راهی می کند. پروفسور، «ونرات» را مصاحب خود می یابد و او نیز در همان خانه ساکن می شود.
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 3 جایزه و نامزد دریافت 4 جایزه دیگر.
در باروک فرانسه، یک زن بیوه حقهباز و معشوقه اش با همدیگر شرطی میبندند. معشوقه که ولمونت نام دارد، شرط می بندد که می تواند او را اغفال کند، هرچقدر که میخواهد سرسخت باشد. اگه ولمونت موفق شود میتواند عشقش را به دست آورد و هرکاری دلش می خواهد بکند...
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 24 جایزه و نامزد دریافت 14 جایزه دیگر.
“اوتوباتها” باید حمله ای همه جانبه به سیاره خود از طرف موجودی قدرتمند به نام “یونیکورن” را متوقف ساخته و از طرف دیگر از خود در مقابل “دیسپتیکانهای” شرور دفاع کنند…
راسل پسری است کودکی خود را تابستان ها در خانه ای در یکی از روستاهای فرانسه سپری میکرده است . حال او بزرگ شده و در حال تعریف کردن خاطرات خود از آن دوران است .
«هانیبال لکتر» جوان (اولیل) پس از مرگ پدر و مادرش در جریان جنگ جهانی دوم، با زن عموی خود (لی) زندگی می کند و نقشه ی انتقام از کسانی را که مسئول مرگ وحشیانه ی خواهرش بودند، در سر دارد...
برنده 1 جایزه BAFTA Film Award. همچنین 7 جایزه و نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
جزيره ي يوتلند. «الکساندر» (يوزفسون)، استاد دانشگاه، پس از شنيدن خبر يک بحران عظيم هسته اي نذر مي کند که در صورت بازگشت دنيا به وضع عادي، هر چه را که دارد واگذار کند.
ادامه داستان زندگی بدنامترین خلافکار دنیای مدرن فرانسه که جرم و جنایت های او را پس از فرار از زندان نمایش می دهد. این قسمت و قسمت قبل را می توان یک فیلم واحد به حساب آورد...
بساز بفروشى به نام » ادواردو نوتولا « ( استایگر ) و گروهى تاجر که اعضاى جناح راستگراى شهردارى ناپل هم هستند، نقشهى شهرسازى را جورى طرح کردهاند که گسترش شهر به سمت زمینهاى خودشان در شمال شهر باشد؛ اما کمى بعد با فروریزى ساختمان کهنهاى در محلهاى فقیرنشین، اوضاع شکلى دیگر به خود مىگیرد.
کمیسر ژیلبر یعد از دستگیری اشتباهی یک خدمتکار هتل به جای تروریست، باید جبرییل سیسه بازیکن مشهور فوتبال را به استادیوم شهر مارسی برساند. اما تصادف اتومبیل وی و دیگر ماموران باعث می شود تا باز امیلین دست به دامان دوست قدیمی اش دانیل-راننده بی باک تاکسی- شود...
در بهار سال 1936 یک کمونیست به نام “دیوید” خانه خود در لیورپول را ترک می کند تا به جنگ علیه فاشیسم در اسپانیا بپویندد.او به یک گروه شبه نظامی متشکل از زنان و مردان از سرتاسر جهان می پیوندد.پس از مجروح شدن به بارسلونا می رود؛جائی که تصمیم می گیرد به یک گروه دیگر بپیوندد…
«دانیل» (ناصری)، راننده ی تاکسی که دیوانه ی رانندگی است، مجبور می شود با پلیس معامله ای بکند. او اگر بخواهد گواهی نامه ی رانندگی اش را بگیرد، باید به پلیس در دستگیری گروهی از دزدان آلمانی که بسیار سریع می رانند و بانک های شهر را غارت می کنند، کمک کند…