این فیلم داستان سه خواهر است که پس از مرگ والدینشان در حادثه اتوبوس، زندگی سختی را تجربه میکنند. خواهران بزرگتر به بیماری روانی مبتلا میشوند و خواهر کوچکتر، اِلیف، مسئولیت مراقبت از آنها را بر عهده میگیرد. اما در نهایت، اِلیف مجبور میشود خواهرانش را رها کند. فوند و آیسون که در کشوری بدون حمایت اجتماعی زندگی میکنند، قربانی خشونت میشوند. ملاقات مجدد آنها با اِلیف، هم غمانگیز است و هم آزاردهنده.
آوریل ۱۹۱۵. جنگ جهانی اول در چناققلعه، امپراتوری عثمانی. دو برادر روستای کوهستانی خود را ترک میکنند تا در خط مقدم بجنگند. یکی از آنها تکتیراندازی باتجربه است که علیه تهاجم برای عثمانیها میجنگد، در حالی که برای برادرش کنار آمدن با زندگی در سنگرها بسیار دشوارتر است. در همین حال، پیاده شدن نیروهای اشغالگر در سواحل گالیپولی آغاز شده است...
مادری سالخورده به همراه دختر میانسالش از فلسطین به استانبول ترکیه میرود تا با برخی از اقوام خود ملاقات کند. این داستان و سایر داستان های کوتاه سرنخی از شهر استانبول به ما می دهد.
زنی سادهلوح، فالگیری را به خانهاش دعوت میکند که در ظاهر بیخطر به نظر میرسد. اما این فالگیر با نیت بد به خانه زن وارد میشود و او را دچار پشیمانی عمیقی میکند.
هاندان و کورهان پس از رسیدن به 40 سالگی، در محلهای با مقیاس بالا در استانبول زندگی آرامی دارند. هاندان سعی می کند خود را مشغول نگه دارد، بی وقفه سرگرمی های جدید را امتحان می کند و روی حمایت کورهان حساب باز می کند...
اسکندر بزرگ متهم به خیانت و کودتا است و در دادگاه قانون اساسی محاکمه میشود. این داستان درباره «سازمان گلادیو» از دیدگاه یک نیروی خودی فریبخورده و یک ستوان سابق نیروهای ویژه به نام اسکندر بزرگ روایت میشود.
یک فیلمنامهنویس گیج و سردرگم، در حالی که به دنبال لوکیشنهای مناسب برای فیلم بعدیاش میگردد، پناهگاهی را در ویرانههای یک کلیسای قدیمی بیزانتی در یک روستای دورافتاده پیدا میکند.
پیرمردی که همسرش را از دست داده و اخیراً متوجه شده به بیماری لاعلاج سرطان مبتلا است، به دنبال فردی میگردد تا پس از مرگش از گربه محبوبش، هانی، نگهداری کند.
این فیلم به مسائل قومیت و تعلق می پردازد و احساسی را که در آن سوی مرزها وجود دارد، نه تنها از لحاظ جابجایی به خارج از مرزهای یک کشور، بلکه از نظر مبارزه برای حضور در حاشیه یک جامعه، به مخاطب منتقل می کند...
آسیه، دختری جوان که عاشق مردی شهرزی میشود، پس از سالها زندگی مشترک خوشبخت، با خیانت همسرش روبرو میشود. ایلیاس، همسر آسیه، بعد از کمک به یک غریبه، زندگی خود را ترک کرده و او و فرزندشان را رها میکند. این داستان روایتگر تقابل عشق و منطق در زندگی یک زن است که ناگهان با بزرگترین کابوس زندگیاش روبرو میشود.
دو خواهر و برادر روسی که در استانبول ترکیه زندگی میکنند و در تجارت شمشیربازی الماس کار میکنند، نقشهای برای سرقت الماس افسانهای سفید آتش دارند، اما رقبای آنها نقشههای دیگری در سر دارند...
در پایان هر تابستان، روستای حسنپاشا یک مسابقهی چوپانی برگزار میکند. این مسابقهی سنتی نیازمند این است که چوپانان گوسفندان خود را یکی یکی از یک حوضچهی آب عبور دهند. چوپانی که سریعتر و با کمترین تردید گلهی خود را از حوضچه عبور دهد، برندهی مسابقه است.
"هکان و نیهال، زوج جوانی که هر دو معمار هستند، زندگی زناشویی ایدهآلی به نظر میرسد. اما با ناپدید شدن ناگهانی نیهال، مشکلات در زندگی آنها آشکار میشود. هکان در حین جستجوی همسرش به همراه پلیس، با حقایق پنهانی رابطه آنها روبرو میشود."
آردا، اردم و فرات، گروهی از دوستان دوران کودکی، به زندگی خود در یک خانه ادامه میدهند، بدون اینکه گرههایشان قطع شود تا اینکه یک شب نوزادی جلوی در رها میشود...