اِوا که با مشکلات شغلی و شخصی دست و پنجه نرم میکند، با قبول برگزاری جشن مجردی دوستش، فرصتی برای کسب درآمد پیدا میکند. این جشن با چالشهایی روبرو میشود و اِوا باید در گذر از آن، مسیر درست زندگی خود را در عشق، کار و دوستی بیابد.
تلمای پونی آرزوی دیرینهای داشت که به اسب تک شاخ تبدیل شود. تا اینکه یک روز، به لطف یک اتفاق نادر و شگفتانگیز، آرزوی او به حقیقت میپیوندد و تلما به یک ستاره پاپ بینالمللی تبدیل میشود. اما این شهرت ناگهانی، بهایی غیرمنتظره برای تلما دارد.
جوانی که دل در گرو عشق زنی دارد، در آستانه ازدواج با او قرار میگیرد. اما تقدیر، او را به مسیری غیرمنتظره میکشاند و او را ناگزیر به ازدواجی ناخواسته با زنی میکند که از او کینه به دل دارد و زندگی مشترک آنها مملو از تلخی و رنج میشود.
عشق نوپای دنی و آنا به دلیل پاندمی کووید-۱۹ و مسدود شدن مرزها، از هم جدا میمانند. دنی که برای تمدید ویزا به اسپانیا سفر کرده بود، دیگر نمیتواند به آمریکا بازگردد.
این داستان درباره سه دوست دوران کودکی به نامهای نورا، جینی و مری است که هر تابستان را در یک اردوگاه تابستانی با هم میگذراندند. سالها بعد، زمانی که فرصتی برای دور هم جمع شدن در یک اردوی تابستانی دوباره به وجود میآید، آنها از آن استقبال میکنند.
علی تاپان، جوانی از خانوادهای آشفته، دل در گرو آنا کارنینا میگذارد. عشقی بین این دو جوان شکوفا میشود و آنها را به سفری پرماجرا در سراسر جاوه میکشاند. در این سفر، با ...
در دهمین گرندپری فصل 75 فرمول یک، به اسپانیا بازگشتیم. با شروع فصل جدید، اتفاقات عجیبتری از همیشه در حال رخ دادن است. در تعیین خط، فراری، مرسدس و مکلارن تیمهای مدعی بودند. در نهایت، نورث از مکلارن به مقام اول رسید و فِرستاپن و دو مرسدس دیگر، او را تعقیب میکردند. مسابقه هیجان زیادی نداشت اما شاهد رقابتهایی بین تیمها بودیم. نبرد مکلارن و راسل با فِرستاپن که از گرندپری کانادا آغاز شده بود، ادامه پیدا کرد و باز هم با پیروزی فِرستاپن به پایان رسید. فراری عملکرد خوبی نداشت و مسابقه چیز خاصی برای تعریف کردن ندارد. ایستگاه بعدی، اتریش.
کی به دلیل مشکلات خانوادگی به معنویت پناه میبرد و در زمان گذشته به بدن مردی کشتهشده سفر میکند. او با تلاش برای جلوگیری از اقدامات پدربزرگ گانگستر خود، سعی میکند سرنوشت خانوادهاش را تغییر دهد.
برخلاف همسالانش که موهایشان سفید شده، کاتاک هنوز کوچک و خاکستری است. او برای اثبات بزرگ شدن خود و براورده کردن آخرین آرزوی مادربزرگ مهربانش، راهی سفری پرماجرا به شمال بزرگ میشود.
یک پیرمرد در حین سوار شدن بر یکی از وسایل شهربازیهای قدیمی و متروکه که گفته میشد جنزده است، جان خود را از دست میدهد. متصدیان شهربازی به جای خبر کردن پلیس، جسد او را در همان محل دفن میکنند و این اقدام هولناک را به جاذبهای توریستی تبدیل میکنند.
سه دوست با چالشهای خانوادگی و مالی روبرو میشوند. تلاش آنها برای کمک به یکدیگر زمانی که یکی از دوستان دو نفر دیگر را فریب میدهد و پولشان را از دست میدهد، با شکست مواجه میشود. آنها باید راه حلی پیدا کنند و دوباره با یکدیگر آشتی کنند.
سیندرلا و شنل قرمزی در مسیر رفتن به یک مهمانی، با یک جسد برخورد میکنند. آنها تصمیم میگیرند جسد را پنهان کنند و به مهمانی بروند. در آنجا “سیندرلا” عاشق شاهزاده میشود و...
خانواده پر سر و صدای لود در حالی که برای جشن عروسی گرمسیری آماده میشوند، مشتاقانه منتظر استقبال از مادربزرگ جدیدشان، میرتل، باشند. اما این جشن و شادی با ظهور دشمن قدیمی میرتل از دوران جاسوسیاش در جزیره به هم میخورد.