زمانی که آمریکا در حال بازسازی بعد از جنگ داخلی میباشد، مردی درحال سر و سامان دادن به زندگی اش بسر میبرد. او که یک سرباز بوده و تازه از جنگ برگشته، ناگهان خود را دوباره در میان جنگی میبیند...
«جیک رودل» (مگوایر)، پسر یک مهاجر فقیر آلمانی، در میزوری بزرگ شده است. «جک بول چایلز» (آلریش)، پسر مزرعه دار محلی، مثل برادر به «جیک» نزدیک است. زمانی که در جنگ داخلی، مزرعه نابود می شود و پدر «جک» به دست اوباش شمالی به قتل می رسد، دو پسر مغرور جنوبی به جبهه می روند...
دو زن، ماریا و جوآن برای فرار از دولت خودکامه مکزیک، از مرز مکزیک به ایالات متحده عبور میکنند. فرار آنها توسط جایزهبگیرها و همچنین گروهی از مردان که برای معشوق سابق جوآن، اسکوبار، کار میکنند، خنثی میشود.
یک جانباز جنگ داخلی پس از شلیک به سرش ، فراموشی می کند. هنگامی که به زادگاه خود بازمی گردد ، می فهمد که وی را به عنوان یک متروکه اعلام کرده اند. قاضی محلی به او فرصتی می دهد تا پاکسازی کند ...
دو طایفه خانوادگی همیشه با هم دشمن بوده اند. آنها وقت خود را با نفرت و کشتن یکدیگر می گذرانند. دختر خانواده کامپوس و پسر خانواده مونتر عاشق هم می شوند و در نتیجه باعث نفرت و مرگ بیشتر می شوند...
مردم شهر ترینیتی تصمیم می گیرند که یک شکارچی بدنام را استخدام کنند تا از آنها در برابر گروهی خشن از قانون شکنان مکزیکی که منطقه را وحشت زده می کنند محافظت کند. او متوجه می شود که شخص واقعی پشت راهزنان در داخل شهر است...
یک کلانتر آمریکایی به دنبال یک گروه از قانونشکنان بیرحم میگردد. در همین حال، یک مقام دولتی مدعی میشود که این کلانتر در واقع روح خودِ اوست که از مرگ بازگشته است...
در تگزاس دهه 1960، در جریان گردهمایی خانوادگی برای بزرگداشت اسپارتا، پدربزرگ فقیدشان، نوه او، لیل اسپارتا، با روح اسپارتا روبرو میشود و اسرار تاریک خانواده فاش میشود.
در یک شهر کوچک که جسی جمیسون قراره نمایشگاه اسلحه برگزار کنه، موجودات فضایی فرود میان و با شروع کشتن مردم، گلولهها به هوا پرواز میکنند. آژانس رزرو الماس، برای رویداد مهم بعدیتون، به یه جای دیگه فکر کنید!