هفت غریبه پس از رخ دادن یک وافعهی آخرالزمانی غیر قابل توصیف خود را در یک بیمارستان رها شده می یابند که آنجا به دام افتاده اند. علاوه بر این آن ها همه چیزشان را از دست داده اند...
داستان بر اساس زندگی "مت تورن" برندهی رمانی در مورد "زندگی در یک مرکز تلفن" می باشد. "8 دقیقه الافی" یک کمدی انحرافی در مورد اینکه واقعاً چطور می توان زندگی را نگه داشت، می باشد...
"کوپفرکینگل" از کار خود در کوره های جسدسوزی در چکاسلواکی لذت می برد.او خواندن کتابهای تبتی در مورد مرگ را دوست داشته و از باوری که سوزاندن جسد می تواند عذاب را تسکین دهد حمایت می کند.او را "رنکه" که در جنگ جهانی اول برای اتریش جنگیده برخورد می کند و...
این فیلم روانشناختی و هیجانی در مورد یک توریست اسپانیایی است که در برلین ناپدید شده است. داستان این فیلم بر مبنای حادثه ای واقعی نوشته شده است، حادثه ای که در آن یک نوجوان پرتغالی چند سال پیش ناپدید شده بود …
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 3 جایزه و نامزد دریافت 7 جایزه دیگر.
سه زن که از همسرانشان جدا شده اند، بعد از مرگ یکی از هم دوره ای های دانشگاه شان، دور هم جمع می شوند. آن ها تصمیم می گیرند با هم متحد شده و از شوهرانشان انتقام بگیرند...
«گيل رنارد» (دنيرو) فروشنده اي است که در زندگي شخصي و حرفه اي اش شکست خورده. او کشته مرده بيس بال است و تمام وقتش را صرف دنبال کردن بازيکن مورد علاقه اش، «بابي ريبرن» (اسنايپس) مي کند. «بابي» فصل ورزشي بدي را آغاز مي کند و تمام افتخارات به بازيکن ديگري به نام «پريمو» (دل تورو) که در همان تيم بازي مي کند، نسبت داده مي شود. «گيل» نيز براي درست کردن اوضاع، «پريمو» را مي کشد.
یک زن به همراه دخترش توسط همسر خود در سال 1910 به صحرایی دور افتاده برده می شوند. پس از مردن همسر، آن دو مجبور می شوند پنجاه و نه سال از زندگی خود را صرف پیدا کردن یک راه فرار بکنند...
شتری که از سیرک جا مانده به خانه زوجی جوان وارد می شود.زن خانه در ابتدا از ورود غیر منتظره حیوان سردرگم شده می شود اما مرد او را به عنوان حیوان خانگی می پذیرد.در حالیکه مرد به همراه همراه تازه خود در دهکده راه می روند مردم از دیدن آنها تعجب می کنند و...
در اتاق انتظار یک بیمارستان زنی متوجه می شود دخترش، "سولماز غلامی"، فرزندی به دنیا آورده است. سونوگرافی جنسیت کودک را پسر تعیین کرده اما او یک دختر است. اما لذت مادر به وحشت تبدیل می شود و...
«بت کاپادورا» (فایفر) عکاسی است که با «پت» (ویلیامز)، صاحب یک رستوران ازدواج کرده و این دو با سه فرزندشان زندگی خوب و راحتی را می گذارنند. تا این که در سفری به شیکاگو بچه ی سه ساله شان گم می شود و «بت» دچار افسردگی می شود. نه سال بعد که خانواده به شیکاگو نقل مکان کرده، سر و شکل پسر یکی از همسایه ها به نظر «بت» بسیار آشنا می آید...